نویسنده(ها) | ناتانیل هاوثورن |
---|---|
کشور | ایالات متحده |
زبان | انگلیسی |
گونه(های) ادبی | رمانتیسم، داستان تاریخی |
ناشر | Ticknor and Fields |
تاریخ نشر | ۱۸۵۰ |
۸۱۳٫۳ |
داغ ننگ (به انگلیسی: The Scarlet Letter) رمانی تاریخی نوشتهٔ نویسنده آمریکایی ناتانیل هاوثورن است که در سال ۱۸۵۰ به چاپ رسید. داستان آن درشهر بوستون، در جامعه شدیداً مذهبی و پیوریتن ایالت ماساچوست آمریکا (نیو انگلند) در قرن هفدهم اتفاق میافتد و در مورد زن جوانی است به نام هستر پرین که بخاطر ارتکاب به گناه زنا محکوم به بر تن داشتن داغ ننگ یا حرف سرخ[الف] تا پایان عمر خویش میشود. هاوثورن در این داستان مانند دیگر داستانهایش به مفهوم گناه میپردازد.
این کتاب با ترجمه سیمین دانشور ابتدا در سال ۱۳۳۳ از انتشارات فرانکلین به چاپ رسید و چندین بار تجدید چاپ شد.[۱]
هستر پرین زن جوان و متأهلی است که گفته میشود که همسرش سالها پیش به مسافرتی رفته ولی هرگز برنگشته و همگان به یقین رسیدهاند که وی مردهاست. داستان از جایی آغاز میشود که هستر به علت ارتکاب زنا با مهمترین کشیش شهر، آرتور دیمزدیل، صاحب بچهای به نام پرل میشود و رسوایی این جرم و گناه بزرگ را آ شکار میسازد، بنابراین هستر در زندان به سر میبرد. از او خواسته میشود که نام پدر بچه را افشاء نماید تا او نیز محاکمه گردد. اما هستر بسیار وفادار و شجاع است و از انجام این کار خودداری میکند. حکم مجازات او این است که میبایست همراه با فرزند حرام خویش در وسط شهر و در نزد عموم بر روی سکوی اعدام ایستاده تا همگان او را ببینند، و نیز تا پایان عمر خویش همواره باید داغ ننگ یا اسکارلت لتر را بر روی سینهاش به تن داشته باشد که همیشه به عنوان یک زنا کار میان مردم شناخته شود. او این مجازات را با افتخار میپذیرد و زیر بار رسوایی و تحقیرهایی که جامعه به او تحمیل میکند شکست نمیخورد تا اینکه رفته رفته با اعمال خیرخواهانهاش نگاه جامعه را به سوی خود تغییر داده و در انتهای داستان حرف A بر روی سینهاش بهجای زناکار نمایانگر کلمه اَنجل به معنی فرشته میشود.
اما دیمز دیل نیز از افشاء رابطهاش با هستر هراس دارد، زیرا این امر میتواند به رسوایی او که کشیش معروف و محترم شهر است یا حتی اعدامش بینجامد؛ بنابراین وی وجه پاک و متقی خود را در نزد مردم حفظ میکند، اما ذهناً و در وجود خویش بسیار از این گناه و همچنین ننگ ترسویی و تزویر رنج میبرد. پیدا شدن دوباره همسر هستر، راجر چیلینگوورث که در ابتدا گمان میشد که مرده، و نفوذ وی در زندگی دیمزدیل به عنوان یک طبیب باعث کشمکش و رنج روحی شدیدتری در او میگردد. گویی که چیلینگوورث بهطور مخفیانه و با زنده نگاه داشتن جسم دیمزدیل و تشدید کردن عذاب روحیاش در حال انتقام گرفتن از اوست. سر انجام این عذاب روحی او را به بیماری ناشناختهای مبتلا میکند و باعث مرگ وی میشود، درست چند لحظه پس از اینکه او در جمع عموم مردم، در کنار هستر و بر روی همان سکوی اعدام شهر که روزی هستر به تنهایی بر روی آن ایستاده بود، به گناه خویش اعتراف میکند.
هاوثورن در این داستان مانند دیگر داستانهایش به مفهوم گناه اشاره دارد. در نظر او گناه کردن اجتناب ناپذیر است زیرا جزء طبیعت انسان است، بنابراین اهمیت چندانی ندارد، بلکه آنچه حائز اهمیت است توبه پس از گناه و سعی و تلاش در جبران آن و در نتیجه رسیدن به رستگاری است. در واقع گناه راهی برای رسیدن به رستگاری است.