مشخصههای اصلی آن به ترتیب زیرند:(که جفرسونیها در سخنرانیها و تصویبهای قوانین خود اظهار داشتهاند).
ارزش اصلی سیاست آمریکا مردمسالاری نمایندگی است و شهروندان وظیفهای اجتماعی دارند تا به دولت کمک کرده و جلوی فساد و به خصوص سلطنت و اشرافیت را بگیرند.[۱]
کشاورزی که در زمین خود کشت میکند بهترین نمونهٔ فضائل مدنی (civic virtue) و استقلال از تأثیرهای فاسدکنندهٔ شهر است. خط مشی سیاسی دولت باید به سود وی باشد. سرمایهگذاران و بانکدارها و صنعت گران شهرها را به گنداب فساد تبدیل میکنند و باید از آنها اجتناب شود.[۲]
آمریکایها وظیفه دارند که آنچه جفرسون امپراتوری آزادی خواندهاست را گسترش دهند. اما باید از اتحادهای گرفتارکننده با دیگرکشورها بپرهیزد.[۳]
دولت ملی یک احتیاج خطرناک است و با این که باید برای منفعت عمومی و محافظت و امنیت مردم و ملت و جامعه تأسیس شود ولی باید از نزدیک زیر نظر بوده و قدرتش محدود شود. اکثر ضد فدرالیستهای آمریکا به جفرسونیها گراییدند.[۴]
جمهوریخواهی معروف به مردمسالاری نمایندگی بهترین نوع دولت است و به دموکراسی نمایندگی احتیاج است تا از حکومت استبدادی و ظلم و ستم توسط اکثریت جلوگیری شود. همانطور که مدیسن در فدرالیست شمارهٔ ده خود شرح دادهاست.
دیوار جدایی دین از سیاست بهترین روش برای آزاد نگهداشتن دین از مداخلهٔ دولت و همینطور دولتی آزاد از جدالهای دینی و جلوگیری از فاسد شدن دین به دست دولت است.[۵]
یک ارتش و نیروی دریایی آماده خطری برای آزادی هستند و باید با آنها مقابله شود و بهتر است از تهدیدهای اقتصادی مانند تحریم استفاده شود.[۹]
قانون اساسی ایالات متحده آمریکا برای مراقبت از آزادی مردم نوشته شدهاست. با دیدی سختگیرانه باید این نحوهٔ نوشتن را در خاطر داشت. با این وجود هیچ جامعهای نمیتواند یک قانون اساسی دائمی یا حتی یک قانون دائمی بسازد. زمین همواره به نسل زنده تعلق دارد.[۹]