محمد بن طاهر | |||||
---|---|---|---|---|---|
محمد خراسانی | |||||
پنجمین حاکم سلسلهٔ طاهریان | |||||
سلطنت | ۲۴۸–۲۵۹ هجری قمری / ۸۶۳–۸۷۲ میلادی | ||||
پیشین | طاهر بن عبدالله | ||||
زاده | نیشابور | ||||
درگذشته | ۲۹۷ هجری قمری / ۹۱۰ میلادی | ||||
آرامگاه | |||||
| |||||
دودمان | طاهریان | ||||
پدر | طاهر بن عبدالله |
محمد بن طاهر (درگذشت ۲۹۷ هجری قمری / ۹۱۰ میلادی) ملقب به محمد خراسانی، پنجمین و واپسین حاکم دودمان طاهریان در خراسان بزرگ بود که در سال ۲۴۸ هجری از جانب خلیفهٔ عباسی، مستعین، حاکم خراسان شد و حکومت را در دست گرفت. او فرزند طاهر بن عبدالله بود.
در آغاز امر، خلیفه قصد داشت محمد بن عبدالله بن طاهر را به عنوان حاکم انتخاب کند، اما او نپذیرفت؛ خلیفه هم با وجود نارضایتی اشراف و بزرگان، محمد بن طاهر را به عنوان حاکم خراسان برگزید. خلیفه امارتهای مرو، سرخس، خوارزم و ادارهٔ حرمین شریفین را نیز به اعضای خاندان طاهری واگذار کرد. محمد بن طاهر از ابتدا سعی میکرد روابط حسنهای با خلیفه داشته باشد؛ به همین خاطر، هدایای بسیاری از جمله دو فیل و عطرهایی نیز از کابل برای مستعین فرستاد.
حکومت محمد با ضعف و زوال طاهریان همزمان بود. امیران ترک در بغداد بسیار قدرتمند شده بودند و سعی میکردند از این قدرت علیه طاهریان استفاده کنند. طبرستان از جمله شهرهایی بود که از اختیار طاهریان خارج شد. به علت رفتار ظالمانه کارگزاران طاهری در طبرستان، مردم پس از مدتی به حسن بن زید علوی، معروف «داعی کبیر»، پناه بردند. داعی کبیر هم در سال ۲۵۰ هجری قمری / ۸۶۴ میلادی وارد طبرستان شد و مردم و حتی اسپهبدان جبال هم به پیشواز وی رفتند. طی جنگی که میان حسن بن زید علوی و محمد بن اوس در سال ۲۵۰ هجری قمری / ۸۶۴ میلادی شکل گرفت، طاهریان به شدت شکست خوردند و طبرستان برای همیشه از نفوذ طاهریان خارج شد.
یعقوب لیث صفاری که حکومت سیستان را در دست داشت، در سال ۲۵۹ هجری قمری / ۸۷۳ میلادی به بهانهٔ حضور عبدالله بن محمد بن صالح سگزی در نیشابور به شهر حمله کرد و موفق شد سرداران و بزرگان طاهری را به همراه محمد بن طاهر اسیر کند. یعقوب لیث در ۱۰ رجب سال ۲۶۲ هجری قمری / آوریل ۸۷۶ میلادی در نبرد دیرالعاقول از عباسیان شکست خورد و محمد بن طاهر هم در همین حین موفق به فرار شد و دیگر هیچگاه جرئت بازگشت به خراسان را نیافت. محمد بن طاهر حدود ۱۰ سال به عنوان رئیس شرطه بغداد فعالیت کرد. وی در سال ۲۹۷ هجری قمری / ۹۱۰ میلادی درگذشت. با مرگ او حکومت طاهریان برچیده شد.
منابع مربوط مربوط به عهد طاهریان را میتوان به چند گروه تقسیم کرد.
منابع معاصر با موضوع بحث که به صورت مستقیم در سیر برخی از حوادث حضور داشتند یا با فاصلهٔ زمانی کمی به روایت آنان پرداختهاند را میتوان به چند دسته تقسیم کرد که شامل تاریخهای عمومی و محلی میشود.
تاریخهای عمومی سده سوم هجری با توجه به دورهٔ حکومت طاهریان از منابع معاصر و اولیه بهشمار میآیند و به علت نزدیکی با جریان حوادث، حاوی اطلاعات مفیدی در این زمینه هستند.
منابعی نیز برای مطالعهٔ این عصر موجودند که در قرون بعدی تألیف شدهاند اما حاوی اطلاعات مفیدی پیرامون موضوعات مختلف از جمله عباسیان و سرداران و امیرانشان همچون طاهر بن حسین میباشند.
بر اساس روایاتی که مطرح شده است، رزیق، جد طاهر، از موالی طلحه بن عبدالله خزاعی معروف به طلحه الطلحات بوده که این شخص امارت سیستان را در اواخر سدهٔ اول هجری/ هفتم میلادی یا اوایل حکومت عباسیان، بر عهده داشته است.[۱۴] مصعب، نیای طاهر، نیز در آغاز جنبش عباسیان به آنان پیوست و به عنوان دبیر در خدمت یکی از داعیان عباسی به نام سلیمان بن کثیر خزاعی درآمده است.[۱۵] پس از پیروزی عباسیان، مصعب به پاداش خدمات خود و خاندانش از سوی عباسیان، امارت هرات و پوشنگ را عهدهدار گردید.[۱۶] در سال ۱۶۰ هجری/ ۷۷۶ میلادی که مصادف با خلافت مهدی عباسی بود، در نواحی تحت حکومت مصعب، شورشی به رهبری یوسف بن ابراهیم ثقفی صورت گرفت که به سبب آن مصعب از قلمرو خود رانده شد.[۱۷] اما در دورهٔ هارون الرشید و به فرمان او، حکومت پوشنگ به حسین، پدر طاهر، واگذار گردید.[۱۸] پس از پدر نیز، طاهر عهدهدار این سمت گشت.[۱۹]
پس از مرگ هارون الرشید و نمودار شدن اختلاف و درگیری میان مأمون و امین بر سر خلافت، طاهر عهدهدار وظایف سنگین تری از سمت مأمون گشت و به کنشگری فعال و عنصری مهم در روند تصاحب قدرت توسط مأمون تبدیل گشت. وی پس از شکست علی بن عیسی، به همراهی هرثمه بغداد را تا سال ۱۹۸ هجری/ ۸۱۳ میلادی محاصره کرد و در محرم همین سال با افزایش حملات خود موفق شد بغداد را فتح کند.[۲۰] سرانجام به علت تمایل مأمون برای واگذاری خراسان به طاهر و همچنین تلاش بیوقفهٔ طاهر، حکومت خراسان بزرگ و ایالات شرقی در سال ۲۰۵ هجری / ۸۲۱ میلادی به طاهر واگذار شد.[۲۱][۲۲][۲۳][۲۴][۲۵] طاهر که مترصد فرصتی مناسب برای اعلام استقلال بود، تنش موجود را دستاویزی قرار داد و یک سال و شش ماه پس از حکومت خود بر خراسان، در سال ۲۰۷ هجری/ ۸۲۲ میلادی با حذف نام خلیفه از خطبهٔ نماز جمعه، استقلال حکومت خود را اعلام کرد.[۲۶] طاهر در همان شبی که نام مأمون را از خطبه حذف کرد یا مدت کوتاهی پس از آن در سال ۲۰۷ هجری/ ۸۲۲ میلادی، درگذشت.[۲۷]
پیرامون انتخاب عبدالله یا طلحه به حکومت خراسان دو گروه گزارش از منابع برجای مانده است. بر اساس نخستین گروه از گزارشها و بنابر نقل ابن اثیر، مأمون تمامی کارها و مسئولیتهای طاهر را بر عهدهٔ عبدالله، فرزندش، قرار داد که او طلحه را به جانشینی خود در خراسان منصوب کرد[۲۸] اما «طلحه به نام خود با مأمون مکاتبه میکرد و نام عبدالله را نمیبرد»[۲۹] اما طبق گروه دوم از گزارشها، طلحه برای جانشینی طاهر برگزیده شد؛ زیرا مأمون در راستای سرکوب شورش نصر بن شبث و آرام کردن بحرانهای غرب به شخصیت عبدالله بن طاهر نیاز داشت و علاوه بر آن، با توجه به مشکلات و پیشامدهای خراسان و لزوم اتخاذ تصمیمی سریع برای امارت آن ناحیه، حضور سریع عبدالله در خراسان میسر نبود و در نتیجه طلحه بن طاهر در سال ۲۰۷ هجری / ۸۲۲ میلادی، به حکومت خراسان منصوب شد.[۳۰] بررسی سراسر دوران حکومت طلحه بر خراسان، نمایانگر نبردهای پیاپی او با خوارج و رهبر آنان، حمزه بن آذرک، است.[۳۱] طلحه مدتی پس از مرگ حمزه آذرک، سه روز مانده از ربیعالاول سال ۲۱۳ هجری / مه ۸۲۸ میلادی، بهطور ناگهانی در بلخ وفات یافت و در همان شهر نیز به خاک سپرده شد.[۳۲]
به هنگام اقامت عبدالله در دینور، اسحاق بن ابراهیم و یحیی بن اکثم از سوی مأمون به نزد عبدالله آمدند و پیغام مأمون مبنی بر اختیار عبدالله در برگزیدن حکومت خراسان و آذربایجان یا جنگ با بابک را به وی اعلام داشتند و عبدالله نیز در پاسخ حکومت خراسان را پذیرفت. ورود عبدالله بن طاهر به خراسان مقارن با تاختوتاز خوارج در آن ناحیه بود، چنانکه در سراسر این سرزمین پراکنده بودند و در نیشابور و پیرامون آن حضور داشتند. عبدالله پس از انتقال مرکز حکومت خویش از مرو به نیشابور و همجواری با این گروه، نبردهای پیاپی را بر علیه آنان در پیش گرفت[۳۳] و با قتل بسیاری از آنان، نظم و آرامش را بر خراسان حاکم گرداند.[۳۴] یکی از اقدامات مهم عبدالله در خراسان به منظور برقراری آرامش در آن ناحیه، خاموش کردن طغیان یکی از نوادگان حسین بن علی به نام محمد بن قاسم بن علی بود.[۳۵] مدتی بعد مازیار با اطمینان خاطر از پشتیبانی افشین، در سال ۲۲۴ ه.ق/ ۸۳۸ م بر علیه طاهریان و خلیفه، آشکارا طغیان نمود.[۳۶] معتصم، عبدالله بن طاهر را مأمور سرکوب مازیار کرد، زیرا طغیان او را تنها معطوف به عبدالله بن طاهر نمیدانست، بلکه خود و اسلام را نیز هدف این جنبش بهشمار میآورد. سرانجام مازیار به واسطهٔ خیانت و نقشهٔ کوهیار، به اسارت سپاهیان عبدالله بن طاهر درآمد.[۳۷] سرانجام عبدالله بن طاهر در روز چهارشنبه که مصادف با ۱۰ ربیعالثانی سال ۲۳۰ ه.ق و ۲۶ دسامبر ۸۴۴ م بود به علت بیماری وفات یافت و در مقبرهٔ خانوادگی خویش که در نیشابور قرار داشت، دفن شد.[۳۸][۳۹]
طاهر بن عبدالله پیش از قدرتگیری، از سوی عبدالله، مسئولیت جنگ در منطقهٔ غور را بر عهده گرفت و لیاقت خود را در این مأموریت به تصویر کشید؛ چنانکه «شهرهایی را فتح کرد که پیش از او کسی پای بدانجا ننهاده بود».[۴۰] واپسین مسئولیت وی پیش از وفات پدر نیز، حکومت طبرستان بود که به مدت یک سال و سه ماه به طول انجامید. طاهر با اطلاع از مرگ پدر، به سرعت به نیشابور رفت و واثق، خلیفهٔ عباسی، حکومت خراسان را به همراه تمامی مناصبی که در اختیار عبدالله در عراق بود، در سال ۲۳۰ ه.ق به وی واگذار کرد.[۴۱] واثق از قدرتگیری طاهر بن عبدالله رضایت نداشت. اگرچه، نمیتوان مخالفت واثق با حکومت طاهر را امری مسلم دانست اما ظاهراً امر وراثت طاهریان در جریان حکومت بر سرزمین خراسان، موجب نارضایتی واثق همچون معتصم، خلیفهٔ پیشین، شده بود که به رغم کینهٔ فراوان نسبت به عبدالله، قدرت برکناری وی را نیز از حکومت خراسان نداشت. وجود همین نارضایتی موجب شده بود که واثق درصدد نصب اسحاق بن ابراهیم به حکومت خراسان برآید.[۴۲] اگرچه، به رغم تمام وقایع، در پایان واثق از نامزدی اسحاق بن ابراهیم برای حکومت خراسان چشمپوشی کرد و طاهر بن عبدالله را به همراه تمامی اختیاراتی که پیش از این در دستان عبدالله بود، به حکومت خراسان برگزید و عهد و لوا برایش ارسال کرد.[۴۳] حکومت طاهر بن عبدالله بعدها نیز توسط خلفای دیگری همچون متوکل، منتصر و مستعین تأیید شد.[۴۴] او نیز در مقابل، خود را مولیامیرالمؤمنین مینامید و روابطی نیکو با خلفای مذکور داشت. او اسحاق بن ابراهیم را به همراه مناصبی که در بغداد داشت، به جانشینی خود برگزید.[۴۵] روابط تنگاتنگی میان طاهر بن عبدالله و خلیفهٔ عباسی، متوکل، برقرار بود؛ چنانکه متوکل پس از آغاز خلافت خویش، بار دیگر منشور حکومت خراسان را برای طاهر ارسال کرد. در مقابل، طاهر نیز فرامین خلیفه را در شرایط مختلف، به اجرا درمیآورد.[۴۶] طاهر بن عبدالله سرانجام در سال ۲۴۸ ه.ق / ۸۶۲ م در دوران خلافت مستعین فوت کرد.[۴۷]
حضور خاندان طاهری در بغداد با تصرف و امارت طاهر بن حسین بر این شهر در سال ۱۹۸ ه.ق و سپس مراجعهٔ مأمون به بغداد آغاز شد. ممکن است که عدهای از ایشان در همان آغاز کار به همراه طاهر به بغداد رفته باشند یا در رکاب مأمون عازم این شهر شدهباشند. محل اقامت افراد این خاندان نیز در بالای شهر بغداد و غرب آن قرار داشت که آن را حریم طاهری مینامیدند و هرکس بدان بناه میبرد، امان مییافت که بدین سبب آن را حریم طاهریان نامیدند و ظاهراً این محل توسط عبدالله بن طاهر بنا شدهبود. آنچه در این میان آشکار است، پس از انتقال مقر خلافت به شهر سامرا در سال ۲۳۰ ه.ق توسط معتصم، دو منصب حکمران سیاسی و فرماندهٔ نظامیان، تحت عنوان شرطه، توسط خلیفه برای ادارهٔ بغداد تعیین میشد که مناصب مذکور بیش از ۵۰ سال در اختیار افرادی از خاندان طاهری بود. در فاصله سالهای ۲۲۴ تا ۲۷۶ ه.ق ده تن از افراد خاندان طاهری امارت بغداد را بر عهده داشتند.[۴۸]
با مرگ طاهر بن عبدالله، خلیفهٔ عباسی، مستعین، درصدد برآمد محمد بن عبدالله بن طاهر که از موقعیت ممتازی در بغداد برخوردار بود، را به حکومت خراسان برگزیند؛ اما محمد بن عبدالله از این امر سر باز زد و به خلیفه اظهار داشت که طاهر فرزند خویش را به جانشینی برگزیده است. ممکن است انگیزهٔ مستعین از این اقدام، رهایی خویش از دست محمد بن عبدالله بوده باشد اما محمد به مناسبت موقعیت نیکویی که در بغداد داشت، تمایلی به حکومت خراسان نشان نداد و حضور خود در خراسان را موجب ناامنی در آن ناحیه دانست. ظاهراً اطرافیان مستعین نیز با قدرت یافتن محمد بن طاهر مخالف بودند و این امر بدان سبب بود که نسبت به میزان نفوذ و قدرت این خاندان در خراسان و بغداد رشک میبردند. ترکان نیز که از صاحبنفوذان عمده در دربار متوکل و مستعین بودند نیز خصومتی کهن با ایرانیان داشتند و بدین سبب پذیرش قدرت مسلط طاهریان در بغداد و خراسان، موجب رنجش آنان بود. اگرچه، در پایان ماجرا، خلیفه با وجود مخالفتهای گوناگون، حکومت خراسان را در سال ۲۴۸ ه.ق/ ۸۶۲ م به محمد بن طاهر واگذار کرد.[۴۹]
محمد بن طاهر پس از قدرتگیری، اقداماتی در راستای حفظ روابط نیکو با خلیفه المستعین به انجام رساند که از آن جمله ارسال هدایایی گرانبها که شامل دو فیل و عطرهای بسیار از کابل بود، میباشد. هدایای مذکور را محمد بن عبدالله بن طاهر در بغداد تقدیم خلیفهٔ عباسی کرد. این روابط نیکو تا پایان حیات حکومت محمد بن طاهر امتداد یافت، به طوری که در واپسین ایام حکومت محمد بن طاهر، خلیفهٔ عباسی وقت، معتمد، درآمدهای حاصل از املاک خویش در سغد را به او اهدا کرد.[۵۰]
قدرتگیری محمد بن طاهر در خراسان، مقارن با شروع ضعف و انحطاط طاهریان بود[۵۱] و تشدید این امر در دربار خلافت عباسی نیز به سبب دامنهٔ نفوذ امیران ترک و تحرکاتشان، آشکار شده بود که به همین سبب سقوط طاهریان را باید در عصر محمد بن طاهر دانست.[۵۲]
پیش از سرنگونی حکومت محمد بن طاهر توسط یعقوب، تجزیهٔ طاهریان از سرزمین طبرستان آغاز شده بود و ری و قزوین نیز از اختیار عاملان طاهری خارج شده بود. حکومت این سرزمین پس از خاموشی قیام مازیار، مدتی در دستان طاهر بن عبدالله بود اما پس از برگزیدن وی به حکومت خراسان، محمد بن عبدالله بن طاهر به دستور او حکومت این ناحیه را در اختیار گرفت، اما حضور محمد در این ناحیه به درازا نکشید و او در سال ۲۳۷ ه.ق/ ۸۵۱ م جانشین اسحاق بن ابراهیم در بغداد شد. پس از محمد، برادر دیگر طاهر که سلیمان نام داشت، حکومت طبرستان را در سال مذکور در اختیار گرفت و با استقرار در جرجان، امور حکومت آن سرزمین را به پیشکار خویش، محمد بن اوس بلخی سپرد که او نیز مناطق مختلف این سرزمین را به فرزندان خویش واگذار کرد و آنان کرداری مغرورانه و همراه با خشونت در پیش گرفتند. بروز رفتارهایی اینچنینی توسط محمد بن اوس و فرزندانش در آن نواحی، نفرت و مخالفت شدید مردمان را نسبت به طاهریان برانگیخت و اقدام وی در تهاجم به دیلم و رویارویی با خاندانهای محلی آن مناطق نیز نارضایتی تمامی مردمان طبرستان و دیلم را به ارمغان آورد.[۵۳]
در این میان، ظلم محمد بن عبدالله نیز بر مشکلات قبلی اهالی طبرستان افزود. محمد بن عبدالله پس از قیام یحیی بن عمر طالبی به همراه زیدیان در کوفه در سال ۲۵۰ ه.ق/ ۸۶۴ م، اقدام به اعزام سپاهیانی برای سرکوب آنان کرد و در این راه با قتل سرکردهٔ آنان به پیروزی دست یافت. این اقدام محمد موجبات رضایت خلیفه را فراهم آورد و در همین راستا خلیفه اقدام به بخشش برخی از زمینهای خویش در منطقهٔ کلار و چالوس در نزدیکی دیلم به محمد کرد. محمد نیز کاتب خویش، جابر بن هارون، را که در آیین مسیحی و در رفتار سختگیر بود، بدان سامان گسیل کرد. این شخص با وصول به طبرستان از مسیر انصاف دور شد و بنای تصرف بیشهزار و مزارع مردم را تحت عنوان اقطاع محمد بن عبدالله گذاشت که منش مذکور خشم مردم طبرستان را به دنبال داشت و فشار نایبان خاندان طاهری بغداد و خراسان بر مردم نیز غیرقابل تحمل شد. گاهی شخص مذکور، سه بار در سال اقدام به دریافت مالیات از مردم تحت عناوین مختلف همچون مالیات محمد بن اوس، مالیات پسرش و مالیات کاتب و وزیر زرتشتی خویش میکرد.[۵۴][۵۵]
اقدامات خودسرانهٔ نایبان طاهری سرانجام موجب جنبش عمومی مردمان کلار و چالوس شد و در این میان مردم دیلم نیز که از تهاجمات محمد بن اوس بر حدود مرزی خویش به جان آمدهبودند، از این جنبش که به رهبری فرزندان شخصی به نام رستم شکل گرفتهبود، پشتیبانی کردند. این جنبش آشکار بر ضد عاملان طاهری، به معنای تعارض با خلیفهٔ بغداد نیز بود و به همین دلیل، مردم به علویان منطقه که در زهد و پارسایی سرآمد بودند، روی آوردند و در این راستا حسن بن زید علوی ملقب به داعی کبیر را که در این برهه، در ری استقرار داشت، به رهبری خویش برگزیدند. او در رمضان سال ۲۵۰ ه.ق/ ۸۶۴ م وارد طبرستان شد و با استقبال گستردهٔ مردم آن سرزمین روبرو شد که این حمایت، نمایانگر خشم و بیزاری عموم اهالی آن سرزمین از اعمال و رویهٔ کارگزاران طاهری بود و در همین راستا عاملان طاهری از تمامی شهرها و ولایات طبرستان رانده شدند. در این میان، اطاعت اسپهبدان جبال از حسن بن زید نیز بر رونق کار وی افزود و او را به قدرت مسلط و بدون رقیب در منطقهٔ طبرستان مبدل کرد.[۵۶]
سرانجام میان محمد بن اوس و حسن بن زید سلسله نبردهایی روی داد که موجب جابجایی مداوم شهرهایی همچون آمل و ساری میان طرفین گشت. اما نبرد نهایی در ذیالحجه سال ۲۵۰ ه.ق/ ۸۶۴ م میان حسن بن زید و سلیمان بن عبدالله و تمامی هواخواهانش به وقوع پیوست که در نهایت سپاه طاهری متحمل شکست سنگینی شد به طوری که دیگر به طبرستان بازنگشت و سلیمان نیز با رها کردن زن و فرزندش، راه فرار را در پیش گرفت و بدین ترتیب مقارن با آغاز حکومت محمد بن طاهر، سراسر طبرستان از دامنهٔ تسلط و نفوذ طاهریان خارج شد. ولایت ری نیز که پیش از این توسط محمد بن جعفر طالبی به تصرف درآمدهبود و سپس دوباره به تصرف طاهریان درآمد، با گسیل نیرو توسط حسن بن زید تسخیر شد و در جریان آن نیز محمد بن میکال، از فرماندهان بزرگ محمد بن طاهر و حاکم آن منطقه، کشته شد. گسترش دامنهٔ تعارض با طاهریان در سال ۲۵۱ ه.ق/ ۸۶۵ م به قزوین و زنجان نیز سرایت کرد و در اثر آن حسین بن احمد معروف به کوکبی با برپایی قیام، عاملان طاهری را از آن ناحیه راند. با آغاز سال ۲۵۰ ه.ق/ ۸۶۴ م نیز فرمان محمد بن طاهر حتی در بسیاری از شهرهای خراسان مسلط و نافذ نبود.[۵۷][۵۸]
یعقوب لیث موفق شد با همکاری عیاران و مطوعه تدابیری علیه خوارج بیندیشد و عمار خارجی که آخرین رهبر خوارج بود را شکست دهد و تعدادی از افراد وی نیز به یعقوب ملحق شدند. یعقوب مدتی بعد به سمت کابل لشکرکشی کرد و رتبیل که پادشاه کابل بود را شکست داد، او در سال ۲۵۳ ه.ق / ۸۶۷ م خود را آنچنان قوی احساس کرد که به سمت هرات و پوشنگ حرکت کرد و وارد نبرد با حاکم هرات، حسین بن عبدالله بن طاهر شد. حسین بن عبدالله باوجود مقاومت بسیار، از یعقوب شکست خورد و هرات به دست یعقوب افتاد و حاکم هم اسیر شد. در همین هنگام اخبار جنگ به محمد بن طاهر رسید؛ پس سریعاً لشکری مجهز آماده ساخت و به رویارویی یعقوب در پوشنگ فرستاد. سردار سپاه، ابراهیم بن الیاس در این نبرد شکست خورد و لشکریانش کشته و اسیر شدند. ابراهیم هم از میدان گریخت و به نیشابور رفت. پس از اتمام این نبردها محمد بن طاهر حکمرانی مناطق مختلفی از جمله سیستان، کابل و کرمان را به یعقوب عطا کرد که از نظر حمدالله مستوفی واگذاری حکومتی مثل کرمان تنها به این خاطر بود که محمد قصد داشت از این طریق و به وسیلهٔ غیبت یعقوب در سیستان، شهر را به تصرف خود درآورد. اما حقیقت ماجرا این بود که محمد بن طاهر هم از ناتوانی خود در برابر یعقوب آگاهی کامل داشت و حکومتی مثل کرمان که از سلطهٔ طاهریان خارج شده بود را به یعقوب داد تا خطری طاهریان را تهدید نکند. یعقوب لیث نیز در این میان به فکر حمله به کرمان و حفظ سیستان و البته حملهٔ نهایی به خراسان بود؛ چراکه طاهریان آنچنان ضعیف هم نبودند که خطری محسوب نشوند. هنگامی که نامهٔ محمد بن طاهر به یعقوب لیث رسید، وی به همراه طاهریان اسیر شده به سمت سیستان حرکت کرد و هیچ توجهی به درخواست محمد بن طاهر مبنی بر رهایی و آزادی اسیران نکرد. خلیفه معتز پس از آگاهی از این ماجرا، ابن بلعم را نزد یعقوب فرستاد و خواستار آزادی اسیران شد؛ یعقوب هم چون مخالفت و مشاجرهای را با خلیفه آغاز نکرده بود، آنها را آزاد کرد.[۵۹]
با این مرد به حرب هیچ نیاید، که سپاهی هولناک دارد… صواب آن است که او را استمالت کرده آید تا شر او و آن خوارج به او دفع باشد.. رسولان و نامه فرستاد و هدیهها و منشور سیستان و کابل و کرمان و پارس او را خلعت فرستاد.
یعقوب طی سالهایی که منتظر فرصت مناسب برای حمله به نیشابور بود، موفق شد کرمان و فارس را نیز ضمیمهٔ حکومتهای تحت تسلط خود کند؛ تا اینکه فرصت مناسبی در سال ۲۵۹ ه.ق / ۸۷۳ م ایجاد شد. عبدالله بن محمد بن صالح سگزی شخصی بود که به همراهی برادرانش به یعقوب لیث حمله کرد و قصد کشتن او را داشت، اما موفق نشد و تنها یعقوب را زخمی کرد. عبدالله بن محمد هم پس از این ماجرا به نیشابور رفت و نزد محمد بن طاهر پناهنده شد. مدتی بعد یعقوب لیث، سفیری نزد محمد بن طاهر فرستاد اما چون او به خاطر عدم توجه به خواستهاش که آزادی اسیران بود، از یعقوب عصبانی بود، به حاجب خود دستور داد به سفیر بگوید: «امیر خفته است» و اینچنین یعقوب در سال ۲۵۹ ه.ق / ۸۷۲–۸۷۳ م از راه قهستان به سمت نیشابور حرکت کرد. در منابع این چنین ذکر شده که یعقوب قصد حمله به نیشابور را نداشته و حتی اعلان جنگ هم نکرده و به محمد بن طاهر نامه نوشته است که تنها قصد گرفتن حسن بن زید در طبرستان را دارد و به هیچ عنوان خسارتی به شهرهای دیگر نمیزند، اما قصد واقعی او جلوگیری از مقاومت محمد بن طاهر در نیشابور بوده است. بیهقی نیز میگوید عدهای از اشراف طاهری نامههایی برای یعقوب نوشتند و خواستار حضور او در نیشابور شدند؛ به همین خاطر، یعقوب پس از پیروزی بر حکومت طاهری فرستادهای نزد خلیفه فرستاد و گفت که به خواست مردم به خراسان لشکرکشی کرده و در آنجا حضور یافته است. خلیفه نیز از ترس قدرتگیری صفاریان و طاهریان عراق، زندانی شدن محمد بن طاهر را محکوم کرد و به یعقوب دستور داد به سرزمینهای خود بازگردد.[۶۰] یعقوب لیث پس از اینکه به هرات حمله کرد و با گذشت ۷ سال قدرتی یافت که توان حمله به خراسان را نیز در خود دید؛ پس به سمت نیشابور حرکت کرد. محمد بن طاهر میدانست که توان مقابله و رویارویی با یعقوب را ندارد؛ به نزدیکان خود گفت: «ما با او حرب برنیاییم و چون حرب کنیم، او ظفر یابد و ما را به جان آسیب رسد» و این چنین شد که سرداران و نزدیکان محمد بن طاهر نزد یعقوب رفته و تسلیم او شدند؛ یعقوب هم آنها را به شدت سرزنش کرد و گفت ضعف شما علت پیروزی حسن بن زید بر طبرستان بوده است.[۶۱]
محمد بن طاهر در این زمان سفیرش ابراهیم بن صالح مروزی را نزد یعقوب فرستاد و به او گفت اگر نامه یا عهدی از جانب خلیفه دارد، نشان دهد تا حکومت را از محمد بن طاهر تحویل گیرد و یعقوب هنگام شنیدن این پیام شمشیر خود را درآورد و گفت: «عهد و لوای من این است.» یعقوب لوای خود را بر مردم خراسان هم عرضه کرد[پ ۱] و گفت:
« | من داد را برخاستهام بر خلق خدای تبارک و تعالی و بر گفتن اهل فسق و فساد را و اگر نه چنین باشمی ایزد تعالی مرا تاکنون چنین نصرتها ندادی.[۶۲] | » |
پس از آن یعقوب وارد شادیاخ شد و محمد بن طاهر هم وارد خیمهٔ وی شد و همانجا یعقوب دستور داد نزدیکان و همراهان محمد بن طاهر را زندانی کنند. یعقوب در سال ۲۵۹ ه.ق / ۸۷۲ م بدون هیچ برخوردی وارد نیشابور شد. مردم به استقبال او رفتند، اما عدهای بیتوجه به این وقایع سر میکردند که همین رفتار باعث رنجش یعقوب شد.[۶۳]
یعقوب لیث در سال ۲۶۱ ه.ق / ۸۷۵ م به سرعت به جانب فارس و اهواز حرکت کرد تا دشمنی خود با خلیفه را آشکار سازد. این دشمنی باعث شد نبرد دیرالعاقول در یکشنبه ۱۰ رجب سال ۲۶۲ ه.ق / ۱۰ آوریل ۸۷۶ م شکل گیرد. یعقوب در این نبرد شکست خورد. در همین حین محمد بن طاهر، حاکم خراسان، فرصت یافت که از اردوگاه یعقوب بگریزد. خشتج که یکی از از سرداران محمد بن طاهر بود، پس از آزادی به محمد گفت:
« | ... شما با خلیفه یکدل نبودید و به همین خاطر یک رویگرزاده موفق شد شما را شکست دهد و در برابر خلیفه بایستد. ما اکنون تو را از قید اسارت و شهر به شهر گشتن نجات دادیم و دوباره به خراسان خواهیم فرستاد. | » |
اما محمد بن طاهر دیگر جرئت بازگشت نداشت و تاحدود سال ۲۹۷ ه.ق / ۹۱۰ م تا دوران المقتدر در همان مقام رئیس شرطه بغداد و سامرا که مقام خاندانی وی بود باقی ماند.[۶۴]
۲۴۸ | کسب حکومت خراسان | |
۲۵۹ | تصرف نیشابور توسط یعقوب لیث، پایان حکومت و آغاز اسارت محمد | |
۲۶۱ | رهایی محمد از اسارت یعقوب لیث | |
۲۸۶ | انتصاب به عنوان شرطۀ | |
۲۹۷ | وفات محمد |
محمد بن طاهر پس از اینکه حکومت خود را از دست داد، در بغداد زندگی کرد و در سال ۲۹۷ ه.ق / ۹۱۰ م درگذشت.[۶۵] البته به نقل از نوشتار التون دانیل در ایرانیکا یعقوب لیث محمد بن طاهر را به همراه نزدیکانش و با مال و اموالشان در نزدیکی مسجدی در زرنج دستگیر و زندانی کرد و محمد بن طاهر چند سال بعد در همان مکان فوت کرد و دفن شد. از طرفی محمد بن جریر طبری و دیگر منابع ادعا دارند که یعقوب محمد را با غل و زنجیر به بغداد آورد و پس از شکستش، محمد بن طاهر موفق شد بگریزد و به نزد خلیفه بازگردد.[۶۶] به گفتهٔ زرینکوب، محمد بیشتر عمر خود را در حال بادهنوشی بود و به شعر بیش از سیاست، حکومت و حکمرانی علاقه داشت. وی بیشتر دوران زندگی خود را به همین صورت سپری کرده است.[۶۷]
محمد اشتیاق بیشتری به شعر و شراب در مقایسه با امور حکومت نشان میداد؛ چنانکه ابن ندیم میزان اشعار او را در حدود سی ورق روایت کرده که پیرامون محبت و دوستی سروده است. اگرچه، علاقهٔ وی به شعر نیز پیرامون لهو و لعب بود؛ چنانکه به درخواست وی، اطرافیانش لذتهای دنیا را برایش به نظم و نثر وصف میکردند. علاقهٔ او به کنیزان آوازخوان نیز موجبات ترغیب وی از سوی اطرافیانش به اعمال خلاف عفت را فراهم میآورد. در الاغانی نیز ابوالفرج اصفهانی، گریزی به آوازخوانی در مجلس محمد بن طاهر زده است. بروز اعمالی اینچنینی از سوی محمد موجب شد تا بزرگان دربار وی اقدام به نگارش نامهای برای یعقوب کنند و او را برای تسخیر حکومت نیشابور ترغیب نمایند. برخی از مردمان نیشابور نیز به حضور یعقوب در خراسان گرایش داشتند.[۶۸]
روایات و نقلقولهای بجای مانده، علت سقوط طاهریان را اعمال محمد بن طاهر و نتایج ناشی از آن میدانند؛ چنانکه گردیزی روایت میکند:[۶۹]
« | محمد بن طاهر غافل و بی عاقبت بود، سر فرو برد به شراب خوردن و به طرب و شادی مشغول گشت. | » |
نصر بن احمد سامانی بر برخی از فلسهای ضرب شاش به سال ۲۵۵ ه. ق، نام محمد بن طاهر را ضرب کرده است.[۷۰]
نوع سکه | سال ضرب | مکان ضرب | تشریح سکه |
---|---|---|---|
فلس با نام احمد و مسلم | ۲۵۰ قمری | شاش | متن رو: لا اله الا الله، وحده لا شریک له، احمد، مسلم، ضرب هذا الفلس بالشاش سنه خمسین و مائتین متن پشت: لله، محمد رسولالله، محمد بن طاهر، ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون |
فلس | ۲۵۱ قمری | شاش | متن رو: لا اله الا الله، وحده لا شریک له، بسم الله، ضرب هذا الفلس بالشاش سنه احدی و خمسین و مائتین متن پشت: لله، محمد رسولالله، محمد بن طاهر، ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون |
فلس با نام خالد بن احمد (ریختهگری شده) | ۲۵۳ قمری | بخارا | متن رو: لا اله الا الله، وحده لا شریک له، امر بضربه علی یدی خالد بن احمد سنه ثلاث و خمسین و مائتین متن پشت: لا اله الا الله، محمد رسولالله، خالد، بسم الله امر به الامیر محمد بن طاهر مولی امیرالمؤمنین |
زریق یا رزیق | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مصعب | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
احمد | علی | حسین | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
حسن | محمد | طاهر ذوالیمینین | ابراهیم | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمد | حسن | عبدالله | طلحه | علی | حسین | اسمعیل | طاهر | اسحق | محمد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
علی | عبدالعزیز | احمد | سلیمان | طلحه | طاهر | حسین | مصعب | عبیدالله | محمد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
علی | مطهر | عبدالله | حسین | محمد | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
طاهر | احمد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||