اردوگاه کار اجباری کراکوف-پلاشوف

اردوگاه کار اجباری کراکوف-پلاشوف
اردوگاه کار اجباری کراکوف-پلاشوف در ۱۹۴۲
اردوگاه کار اجباری کراکوف-پلاشوف در لهستان واقع شده
اردوگاه کار اجباری کراکوف-پلاشوف
موقعیت اردوگاه کار اجباری کراکوف-پلاشوف در لهستان
دستگاه مختصات جغرافیایی۵۰°۰۱′۵۱″ شمالی ۱۹°۵۸′۳″ شرقی / ۵۰٫۰۳۰۸۳°شمالی ۱۹٫۹۶۷۵۰°شرقی / 50.03083; 19.96750
اداره شده توسطآلمان نازی
فرماندهآمون گوت (تا سپتامبر ۱۹۴۴)
Arnold Büscher (سپتامبر ۱۹۴۴ – ژانویه ۱۹۴۵)
دورهٔ فعالیت۲۸ اکتبر ۱۹۴۲ – ژانویه ۱۹۴۵
تعداد زندانیانMostly تاریخ یهودیان در لهستانs
آزاد شده توسطارتش سرخ، ۲۰ ژانویه ۱۹۴۵

اردوگاه کار اجباری کراکوف-پلاشوف (به آلمانی: Konzentrationslager Plaszow) از بزرگترین اردوگاه‌های کار اجباری نازی‌ها بود که توسط المان نازی در پلاشوف، جنوب شهر کراکوف ساخته شد.

بیشتر زندانیان یهودیان لهستانی بودند که توسط آلمان نازی در طول هولوکاست هدف نابودی قرار گرفتند. بیش از ۹ هزار یهودی در این اردوگاه به دلیل اعدام‌ها، کار اجباری و شرایط نامناسب اردوگاه به قتل رسیدند. این اردوگاه ۷ اردوگاه فرعی نیز داشت.

اردوگاه در ژانویه ۱۹۴۵ تخلیه شد، قبل از آزادسازی منطقه توسط ارتش سرخ در ۲۰ ژانویه.

تاریخ

[ویرایش]

اردوگاه کار اجباری پلاشوف که در ابتدا به عنوان یک اردوگاه کار اجباری در نظر گرفته شده بود، در زمین‌های دو قبرستان یهودی سابق (از جمله قبرستان جدید یهودیان) ساخته شد. این اردوگاه با زندانیان در طول تخلیه گتو کراکوف که در ۱۳-۱۴ مارس ۱۹۴۳ صورت گرفت با اولین تبعید یهودیان Barrackenbau از گتو از ۲۸ اکتبر ۱۹۴۲ آغاز شد، پر شد.[۱]

در سال ۱۹۴۳ اردوگاه گسترش یافت و به عنوان یک اردوگاه اصلی در سیستم اردوگاه‌های کار اجباری نازی‌ها ادغام شد.

عملیات اردوگاه

[ویرایش]

ساختار و عملکرد

[ویرایش]

اردوگاه کار اجباری کراکوف-پلاشوف به بخش‌های متعددی تقسیم شده بود.[۲] یک منطقه جداگانه برای پرسنل اردوگاه، تأسیسات کاری، زندانیان مرد، زندانیان زن و تقسیم‌بندی بیشتر بین یهودیان و غیر یهودیان وجود داشت. اگرچه جدا شده بودند، مردان و زنان همچنان توانستند با یکدیگر تماس داشته باشند.[۳][۴] همچنین یک سربازخانه خصوصی برای پلیس یهودی اردوگاه و خانواده‌هایشان وجود داشت.[۵] در حالی که عملکرد اصلی اردوگاه کار اجباری بود، اردوگاه همچنین محل قتل عام زندانیان اردوگاه و همچنین زندانیانی که از بیرون آورده شدند بود.[۶] اهداف اصلی افراد مسن و بیمار بودند. هیچ اتاق گاز یا کوره‌ای وجود نداشت، بنابراین قتل عام از طریق تیراندازی انجام می‌شد.[۷]

پرسنل

[ویرایش]
آمون گوت بعد از دستگیری در ۱۹۴۵

تحت فرماندهی آرنولد بوشر، دومین فرمانده اردوگاه، زندانیان هیچ تیراندازی یا اعدامی را تجربه نکردند.[۸] با این حال، تا سال 1943، اردوگاه به خاطر وحشت‌هایش بدنام بود.[۹] آمون گوت، یک فرمانده اس‌اس از وین، در این زمان فرمانده اردوگاه بود. او در رفتار و کشتن زندانیان سادیستی بود.[۱۰] «شاهدان می‌گویند او هرگز صبحانه‌اش را بدون تیراندازی به حداقل یک نفر شروع نمی‌کرد».[۱۱] در اولین روز فرماندهی گوت در اردوگاه، او دو پلیس یهودی را کشت و همه زندانیان اردوگاه را مجبور به تماشا کرد.[۸] در ۱۳ مارس ۱۹۴۳، او نظارت بر تخلیه گتوی کراکوف را بر عهده داشت و یهودیانی که قادر به کار بودند را به اردوگاه KL Plaszow منتقل کرد. کسانی که برای کار نامناسب تشخیص داده شدند یا به آشویتس فرستاده شدند یا در محل تیراندازی شدند. به مردم گفته شد که فرزندانشان را پشت سر بگذارند و به آنها مراقبت خواهد شد.[۱۲] در واقعیت، همه آنها در یک یتیم‌خانه قرار داده شدند و کشته شدند. دیگران فرزندانشان را به اردوگاه قاچاق کردند. اگر زندانی سعی می‌کرد از اردوگاه فرار کند، گوت ۱۰ زندانی را به عنوان مجازات تیراندازی می‌کرد.[۱۳] گوت همچنین سگ‌های دانمارکی بزرگ خود را به زندانیان رها می‌کرد اگر از ظاهر آنها خوشش نمی‌آمد.[۱۴]

گوت نظارت بر یک کارکنان عمدتاً غیر آلمانی داشت.[۲] این کارکنان شامل ۲۰۶ پرسنل اوکراینی اس‌اس از تراونیکی،[۱۵] ۶۰۰ آلمانی از اس‌اس-توتنکوپف‌وربنده (۱۹۴۳–۱۹۴۴)، و چند زن اس‌اس، از جمله گرترد هایزه،[۱۶] لوئیز دانز و آلیس اورلوفسکی بودند.[۱۷] نگهبانان زن زندانیان را به همان اندازه مردان بی‌رحمانه رفتار می‌کردند: «وقتی ما را در پلاشوف به قطار بارگیری کردند، یک زن اس‌اس به سرم ضربه زد. آنها بسیار وحشی و بی‌رحم و سادیستی بودند، بیشتر از مردان.»[۱۸]

پلیس یهودی توسط پرسنل اردوگاه استخدام شدند.[۱۹] آنها دو برابر جیره‌های سوپ غلیظ، در مقابل سوپ آبکی استاندارد، و یک قرص کامل نان غیر آلوده دریافت می‌کردند. با این حال، این مزایا با هزینه‌ای همراه بود که باید زندانیان را با شلاق‌هایی که نازی‌ها فراهم کرده بودند، شلاق می‌زدند.

در ۱۳ سپتامبر ۱۹۴۴، گوت از سمت خود برکنار شد و توسط اس‌اس به اتهام سرقت اموال یهودیان (که طبق قوانین نازی متعلق به دولت بود)، عدم تأمین غذای کافی برای زندانیان تحت فرماندهی‌اش، نقض مقررات اردوگاه کار اجباری در مورد رفتار و مجازات زندانیان، و اجازه دسترسی غیرمجاز به سوابق پرسنل اردوگاه توسط زندانیان و افسران غیر کمیسیون شده، متهم شد. مدیریت اردوگاه توسط اس‌اس-اوبراستورمفورر آرنولد بوشر بر عهده گرفته شد. او رژیم غذایی زندانیان را با اجازه دادن به تخم‌مرغ، شکر و شیر خشک بهبود بخشید.[۲۰]

قربانیان زندانی

[ویرایش]

زندگی در اردوگاه

[ویرایش]
بالکن ویلای آمون گوت در پلاشوف. اگرچه گوت بی‌رحم بود و به زندانیان شلیک می‌کرد، او نمی‌توانست از این بالکن این کار را انجام دهد زیرا زمین و چیدمان زیرساخت اردوگاه این امکان را نمی‌داد. او معمولاً برای شکار انسان‌ها بیرون می‌رفت.[۲۱]
هوجوا گورکا (Hujowa Górka)

اردوگاه یک اردوگاه کار (به المانی Arbeitslager) بود که کار اجباری را به چندین کارخانه تسلیحاتی و یک معدن سنگ تأمین می‌کرد. بیشتر زندانیان یهودیان لهستانی بودند. همچنین تعداد زیادی زن و کودک نسبت به سایر اردوگاه‌ها وجود داشت.

تعداد زیادی از زندانیان مجارستانی زن بودند. نرخ مرگ و میر در اردوگاه بسیار بالا بود. بسیاری از زندانیان از تیفوس، گرسنگی و اعدام‌ها جان خود را از دست دادند. زیرا تأسیسات کاری برای مردان طراحی شده بود، زنان شانس کمتری برای بقا داشتند.[۲] اردوگاه پلاشوف به ویژه به خاطر تیراندازی‌های فردی و جمعی که در هوجوا گورکا (Hujowa Górka) انجام می‌شد، بدنام شد: یک تپه بزرگ نزدیک به اردوگاه که معمولاً برای اعدام‌ها استفاده می‌شد. حدود ۸۰۰۰ مرگ در خارج از حصارهای اردوگاه رخ داد، با زندانیانی که سه تا چهار بار در هفته به آنجا منتقل می‌شدند. کامیون‌های پوشیده از کراکوف صبح‌ها می‌رسیدند. محکومان به یک خندق در دامنه تپه هوجوا گورکا هدایت می‌شدند، دستور داده می‌شد که لباس‌هایشان را درآورند و برهنه بایستند، و سپس تیراندازی می‌شدند.[۲۲] اجساد آنها سپس با خاک پوشانده می‌شد، لایه به لایه. در طول این تیراندازی‌های جمعی، همه زندانیان دیگر مجبور به تماشا بودند.[۲۳]

در اوایل سال ۱۹۴۴، همه اجساد از خاک بیرون آورده شدند و بر روی یک آتشدان سوزانده شدند تا بینات قتل عام از بین برود. گواهان بعداً گواهی دادند که ۱۷ کامیون خاکستر انسانی از محل سوزاندن برداشته شد و در منطقه پراکنده شد.[۲۴]

اگرچه غذا کمیاب بود، زندانیانی که هر تعداد زلوتی داشتند می‌توانستند غذای اضافی بخرند.[۲۵] یک سیستم مبادله غذا برای غذا نیز توسعه یافت. به عنوان مثال، دو وعده سوپ برابر با نصف قرص نان بود.

وقتی گوت اطلاعیه‌ای از یک محموله جدید زندانیان دریافت می‌کرد، او تبعیدها به آشویتس را تنظیم می‌کرد.[۲۶] در ۱۴ مه ۱۹۴۴، گوت دستور داد همه کودکان به «مهدکودک» فرستاده شوند. این تنها پیش‌درآمدی برای تبعید به آشویتس در ۱۵ مه بود که در آنجا همه کودکان گاز گرفته شدند.

گوت اسناد مربوط به قتل عام و اعدام‌ها را به یک عضو بلندپایه زن اس‌اس، کوماندوفوررین آلیس اورلوفسکی سپرد. او این اسناد را تا پایان جنگ در اختیار داشت و سپس ظاهراً آنها را نابود کرد. اورلوفسکی به خاطر شلاق زدن‌هایش، به ویژه به زنان جوان در چشمانشان، شناخته شده بود. در فراخوان او از میان صفوف زنان عبور می‌کرد و آنها را شلاق می‌زد.[۲۷][۲۸][۲۹]

کمک‌های خارجی

[ویرایش]

زندانیان همچنین می‌توانستند تا حدی به کمک‌های خارجی تکیه کنند.[۲] Jüdische Unterstützungsstelle، یک گروه حمایتی که آلمانی‌ها تحمل می‌کردند، به زندانیان غذا و کمک‌های پزشکی ارائه می‌داد. Zehnerschaft گروهی از زنان بود که همچنین از زندانیان حمایت می‌کردند. سازمان رفاه لهستانی به زندانیان لهستانی غذا می‌فرستاد و برخی از آنها با زندانیان یهودی به اشتراک می‌گذاشتند. همچنین افرادی مانند استانیسلاو دوبروولسکی، رئیس شعبه کراکوف شورای کمک به یهودیان (Żegota)، و تادئوش پانکیویچ، یک داروساز معروف، نیز به زندانیان کمک می‌کردند.

مجازات‌ها

[ویرایش]

گوت و دیگر پرسنل اردوگاه زندانیان را به دلایل مختلفی مجازات می‌کردند. هر عملی که به عنوان خرابکاری تلقی می‌شد، مانند قاچاق اقلام به اردوگاه، نافرمانی از دستورها، یا حمل یک تکه غذای اضافی در لباس، جرمی بود که با مرگ مجازات می‌شد.[۳۰] به زندانیان هشدار داده می‌شد که اگر سعی کنند فرار کنند، هر عضو خانواده‌شان و حتی غریبه‌های بی‌گناه کشته خواهند شد.[۳۱] از نظر روش‌های کشتن، مرگ با دار زدن روش مورد علاقه گوت بود.[۳۲] برای یک مجازات استاندارد، بیست و پنج ضربه شلاق به باسن زندانی گناهکار زده می‌شد.[۳۳]

اسکار شیندلر

امید برای زندانیان

[ویرایش]

در حالی که زندگی روزمره زندانیان تحت سلطه ترس و گرسنگی بود، برخی از راه‌های امید به بقا وجود داشت. شایعهایی درباره پیشروی روس‌ها که منجر به آزادی اردوگاه می‌شد همیشه در جریان بود.[۳۴] اسکار شیندلر، عضو حزب نازی که ۱۲۰۰ یهودی را نجات داد، نیز یک شخصیت کلیدی بود.[۳۵] در حالی که زندانیان همیشه از تبعید به آشویتس می‌ترسیدند، یکی که همیشه مورد جستجو بود، تبعید به اردوگاه کار برونلیتز در چکسلواکی بود. این جایی بود که کارخانه مینا کاری اسکار شیندلر قرار داشت.[۳۶] شیندلر به خاطر مهربانی‌اش نسبت به یهودیان شناخته شده بود. او هرگز کسی را نمی‌زد، همیشه مهربان بود و اغلب در اطراف کارگران لبخند می‌زد.[۳۷] داشتن اقوام و دوستانی که برای شیندلر کار می‌کردند، شانس بیشتری برای قرار گرفتن در لیست تبعید داشت.[۳۸]

پنهان کردن شواهد

[ویرایش]

در طول ژوئیه و اوت ۱۹۴۴، تعدادی از محموله‌های زندانیان اردوگاه پلاشوف به اردوگاههای آشویتس، اشتوتهوف، فلوسنبورگ، ماوتهاوزن و دیگر اردوگاه‌ها منتقل شدند. در ژانویه ۱۹۴۵، آخرین زندانیان و پرسنل اردوگاه در یک راهپیمایی مرگ به آشویتس اردوگاه را ترک کردند. چندین نگهبان زن اس‌اس بخشی از گروهی بودند که آنها را همراهی می‌کردند. بسیاری از کسانی که از راهپیمایی جان سالم به در بردند، پس از رسیدن کشته شدند.

وقتی نازی‌ها متوجه شدند که روس‌ها به کراکوف نزدیک می‌شوند، اردوگاه را کاملاً برچیدند و تنها یک میدان خالی باقی گذاشتند. همه اجسادی که قبلاً در گورهای جمعی مختلف دفن شده بودند، از خاک بیرون آورده شدند و در محل سوزانده شدند. در ۲۰ ژانویه ۱۹۴۵، ارتش سرخ رسید و تنها یک تکه زمین بایر یافت.[۳۹]

پیامدها

[ویرایش]

بیشتر اعداد زندانیان و کشتارها بر اساس تخمین‌ها استوار است،[۴۰] زیرا فهرست کارت‌های زندانیان در طول تخریب اردوگاه نابود شد. تعداد کمی از محاکمه پس از جنگ بر جنایات مرتکب شده در اردوگاه کار اجباری کراکوف-پلاشوف متمرکز بود؛ یکی از استثناها محاکمه و حکم اعدام گوت بود. دادستان‌های آلمان غربی تا اواخر دهه ۱۹۵۰ به بررسی این جنایات پرداختند.

جستارهای وابسته

[ویرایش]

مطالعه بیشتر

[ویرایش]

نگارخانه

[ویرایش]

منابع

[ویرایش]
  1. "Plaszow Concentration Camp in Krakow". Essential Krakow. Archived from the original on 4 September 2012. Retrieved 14 May 2014.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ Megargee, Geoffrey P.: "KRAKAU-PLASZOW MAIN CAMP." The United States Holocaust Memorial Museum Encyclopedia of Camps and Ghettos, 1933–1945. Bloomington: Indiana University Press, 2009. p. 863.
  3. Greenberg, Melinda. "The Miracle Man: Joseph Bau's Art Represents a Lifetime of Dealing with the Horrors He Experienced during the Holocaust." Jewish Baltimore Times, March 6, 1998.
  4. Weitz, Sonia (1993). I promised I would tell. Brookline, Mass: Facing History and Ourselves. pp. 35.
  5. Hanley, Craig (2007). William & Rosalie: A Holocaust Testimony. Denton, Texas: University of North Texas Press. p. 41.
  6. Megargee, Geoffrey P. "KRAKAU-PLASZOW MAIN CAMP." The United States Holocaust Memorial Museum Encyclopedia of Camps and Ghettos, 1933–1945. Bloomington: Indiana University Press, 2009. p. 864.
  7. Weitz, Sonia (1993). I promised I would tell. Brookline, Mass: Facing History and Ourselves. pp. 37.
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ Brecher, Elinor (1994). Schindler's Legacy: True Stories of the List Survivors. New York, NY: Dutton. pp. 185.
  9. Eilender, Kasriel K. (2003). "The Barber of Goerlitz: A Memoir". p. 33. Archived from the original on 14 October 2013. Retrieved 13 May 2014.
  10. "Plaszow – Krakow Forced Labour Camp". Holocaust Education & Archive Research Team. 2 April 2008. Archived from the original on 2 April 2008.
  11. «Essential Krakow • Plaszow Concentration Camp in Krakow, Poland». web.archive.org. ۲۰۱۲-۰۹-۰۴. بایگانی‌شده از اصلی در ۴ سپتامبر ۲۰۱۲. دریافت‌شده در ۲۰۲۴-۰۸-۰۵.
  12. Brecher, Elinor (1994). Schindler's Legacy: True Stories of the List Survivors. New York, NY: Dutton. pp. 150.
  13. Megargee، Geoffrey P (۲۰۰۹). KRAKAU-PLASZOW MAIN CAMP. Bloomington: Indiana University Press. ص. ۸۶۴.
  14. Brecher, Elinor (1994). Schindler's Legacy: True Stories of the List Survivors. New York, NY: Dutton. pp. 162.
  15. Black, Peter R. (2006). "Police Auxiliaries for Operation Reinhard: Shedding Light on the Trawniki Training Camp Through Documents From Behind the Iron Curtain". In Bankier, David (ed.). Secret Intelligence and the Holocaust: Collected Essays from the Colloquium at the City University of New York Graduate Center. New York; Jerusalem: Enigma. pp. 331–348. ISBN 1-929631-60-X.
  16. Schramm, Marcel; Böhm, Marc (16 June 2009). "Die sadistische Aufseherin von Obernheide" [The sadistic warden of Oberheide]. Seminararbeit (به آلمانی). Redaktion Weyhe. Retrieved May 17, 2014. Heise, sentenced to 15 years for war crimes by the British judiciary, was last reported alive in Hamburg in 1970.
  17. "Alice Orlowski, Auschwitz Trial". Photo Archive. Yad Vashem The Holocaust Martyrs' and Heroes' Remembrance Authority. 2011. Retrieved May 17, 2014.
  18. Elinor J. Brechner, Schindler's Legacy (Hartmannsworth, UK: Plume, 1994) p. 151
  19. Hanley، Craig (۲۰۰۷). William & Rosalie: A Holocaust Testimony. Denton, Texas: University of North Texas Press. ص. ۴۱.
  20. Nelken, Helina (1999). And Yet, I Am Here!. Univ of Massachusetts Press. pp. 216.
  21. «Wyborcza.pl». wyborcza.pl. دریافت‌شده در ۲۰۲۴-۰۸-۰۵.
  22. Nelken, Helina (1999). And Yet, I Am Here!. Univ of Massachusetts Press. pp. 211.
  23. Nelken، Helina (۱۹۹۹). And Yet, I Am Here!. Univ of Massachusetts Press. ص. ۲۱۶.
  24. «Plaszow – Krakow Forced Labour Camp». web.archive.org. ۲۰۰۸-۰۴-۰۲. بایگانی‌شده از اصلی در ۲ آوریل ۲۰۰۸. دریافت‌شده در ۲۰۲۴-۰۸-۰۵.
  25. Novac, Ana (1997). The Beautiful Days of My Youth: My Six Months in Auschwitz and Plaszow. New York: Henry Holt. p. 76. ISBN 978-0-8050-5018-9. OCLC 952334811.
  26. Megargee, Geoffrey P. "KRAKAU-PLASZOW MAIN CAMP." The United States Holocaust Memorial Museum Encyclopedia of Camps and Ghettos, 1933–1945. Bloomington: Indiana University Press, 2009. p. 865.
  27. Brown, Daniel Patrick (2002). The Camp Women: The Female Auxiliaries Who Assisted the SS in Running the Nazi Concentration Camp System. Atglen, PA: Schiffer. p. 185. ISBN 0-7643-1444-0.
  28. Wiesenthal, Simon (1989). Justice Not Vengeance. Weidenfeld & Nicolson. ISBN 978-0-297-79683-1.
  29. Graf, Malvina (1989). The Krakow Ghetto and the Plaszow Camp Remembered. University Press of Florida. ISBN 978-0-8130-0905-6.
  30. Hanley, Craig (2007). William & Rosalie: a Holocaust testimony. Denton, Texas: University of North Texas Press. p. 39.
  31. Hanley, Craig (2007). William & Rosalie: a Holocaust testimony. Denton, Texas: University of North Texas Press. p. 40.
  32. Ana, Novac (1997). The Beautiful Days of My Youth: My Six Months in Auschwitz and Plaszow. Henry Holt. p. 56.
  33. Brecher, Elinor (1994). Schindler's Legacy: True Stories of the List Survivors. New York, NY: Dutton. pp. 60.
  34. Novac, Ana (1997). The Beautiful Days of My Youth: My Six Months in Auschwitz and Plaszow. Henry Holt. pp. 60.
  35. Greenberg، Melinda (۱۹۹۸). "The Miracle Man: Joseph Bau's Art Represents a Lifetime of Dealing with the Horrors He Experienced during the Holocaust.". Jewish Baltimore Times.
  36. Nelken, Helina (1999). And Yet, I Am Here!. Univ of Massachusetts Press. pp. 217.
  37. Brecher, Elinor (1994). Schindler's Legacy: True Stories of the List Survivors. New York, NY: Dutton. pp. 296.
  38. Brecher, Elinor (1994). Schindler's Legacy: True Stories of the List Survivors. New York, NY: Dutton. pp. 231.
  39. «Plaszow – Krakow Forced Labour Camp». web.archive.org. ۲۰۰۸-۰۴-۰۲. بایگانی‌شده از اصلی در ۲ آوریل ۲۰۰۸. دریافت‌شده در ۲۰۲۴-۰۸-۰۵.
  40. Megargee، Geoffrey P (۲۰۰۹). KRAKAU-PLASZOW MAIN CAMP. Bloomington: Indiana University Press. ص. ۸۶۵.

مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا. «Kraków-Płaszów concentration camp». در دانشنامهٔ ویکی‌پدیای انگلیسی، بازبینی‌شده در ۲ ژوئن ۲۰۱۴.