گمان میرود که این مقاله ناقض حق تکثیر باشد، اما بدون داشتن منبع امکان تشخیص قطعی این موضوع وجود ندارد. اگر میتوان نشان داد که این مقاله حق نشر را زیر پا گذاشته است، لطفاً مقاله را در ویکیپدیا:مشکلات حق تکثیر فهرست کنید. اگر مطمئنید که مقاله ناقض حق تکثیر نیست، شواهدی را در این زمینه در همین صفحهٔ بحث فراهم آورید. خواهشمندیم این برچسب را بدون گفتگو برندارید. (مه ۲۰۱۶) |
این مقاله نیازمند ویکیسازی است. لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوهنامه، محتوای آن را بهبود بخشید. (سپتامبر ۲۰۱۰) |
این مقاله ممکن است برای مطابقت با استانداردهای کیفی ویکیپدیا نیازمند بازنویسی باشد. |
اقتدار کاریزماتیک (به انگلیسی: Charismatic Authority)، در اصطلاح سیاست، به حکومت مبتنی بر فرمانبرداری غیرعادی و استثنایی از یک فرد به خاطر تقدس دینی و الگو بودن وی میباشد.[۱]
گرچه، ماکس وبر به عنوان مبدع و نشردهنده نظریه رهبری کاریزماتیک شناخته شدهاست، اما تقریباً تمام کسانی که پس از رنسانس صاحبنظر در مسائل فلسفی و انسانی بودهاند، به نوعی به این مطلب اشاره کردهاند. در دوران پس از رنسانس نظریات مختلفی در شناخت طبیعت و سرشت انسان ارائه شدهاست. گروهی از صاحبنظران معتقد بودند که انسان دارای بعد منطقی، عقلایی و استدلالی است. در مقابل آنها، گروهی اعتقاد داشتند که انسانها از مجموعهای از احساسات، عواطف و هیجانات برخوردارند که موجب بروز رفتار میشود. تا زمان ماکس وبر نظر دقیقی وجود نداشت که کدام بعد از وجود انسان باعث ایجاد رفتار شده یا آن را تحتالشعاع قرار میدهد. کار مهم ماکس وبر این بود که در بعد عقلایی، مفهوم دیوانسالاری و در بعد عاطفی، مفهوم کاریزماتیک را ارائه کرد و تمایز بین این دو مفهوم را کاملاً مشخص ساخت. امروزه، مفهوم دیوانسالاری به عنوان زیر بنای نظریههای مدیریت شناخته میشود، اما مفهوم کاریزماتیک در ابتدا با برخوردهایی توطئهآمیز روبهرو شد. با گذشت زمان، این مفهوم سرانجام توانست در فرهنگ نظری رسوخ کند. البته شرح و بسطهای فراوانی نیز بر نظریات ماکس وبر شدهاست که از بیان آنها خودداری میشود. کاریزما، در لغت یعنی فرهمند یا فرمندی یا به عبارتی دیگر جاذبه استثنایی. کاریزماتیک کلمهای یونانی به معنای موهبت است. کلمه کاریزما در کتاب مقدس مسیحیان به کار رفتهاست تا روح مقدس را توصیف کند. وحی، حکم، تعلیم، کشیش، عقل و شفا دادن، نمونهای از موهبتهای پرجذبهاند که در کتاب مقدس مسیحیان توصیف شدهاند.
کاریزما در اصطلاح به خصوصیت کسی گفته میشود که بشخصه یا به عقیده دیگران، دارای قدرت رهبری فوقالعاده است. این اصطلاح اغلب در علوم سیاسی و جامعهشناسی به کار برده میشود تا زیرمجموعهای از رهبرانی را که با استفاده از نیروی توانایی شخصی خود میتوانند تأثیراتی عمیق و استثنایی در پیروان خود داشته باشند، توصیف کنند. وبر، کاریزما را چنین توصیف میکند:
ویژگی خاصی از یک شخصیت پدیده
رهبری کاریزماتیک یا رهبری مبتنیبر جاذبه استثنایی، بهگونهای از رهبری گفته میشود که دارای قدرت و توانایی الهامبخشی به پیروان باشد و این در حالی است که تواناییها صرفاً از نیروی شخصیت و تعهد فرد سرچشمه گرفته باشد. در این نوع رهبری، رابطهای بدون استفاده از پاداشهای مالی و اعمال زور برقرار میشود. [نیازمند منبع]
بهطور کلی، دو دیدگاه در مورد عوامل ظهور اقتدار کاریزماتیک وجود دارد:
رهبران کاریزماتیک، پیش از بحرانهایی که آنها را به قدرت میرساند، اغلب نالایق، معمولی و کم جاذبه به نظر میرسند
وی معتقد است پیوند عمیق احساسی پیروان با رهبران کاریزماتیک، احتمالاً از موقعیتها و وضعیتهایی خاص در سازمان سرچشمه میگیرد. روچ معتقد است زمان اوج شکوفایی رهبران کاریزماتیک اغلب در خلال زمانهایی است که ناآرامی و نارضایتی اجتماعی، به ویژه داخل شرکت وجود دارد. در چنین مواقعی، بیتجربگی و ارزشهای ضدانسانی سازمانها باعث میشود تا پیروان، از رهبران اطاعت کنند و واکنشهای روانی تازهای از خود نشان دهند. از نظر آنها، وجود بحران، عامل اصلی رفتارهایی است که به شخصیت رهبر کاریزما (به عنوان هسته مرکزی) پیوند میخورد.
۱. روابط انعکاسی: این نوع روابط ریشه در مکانیسم روانشناسی فرافکنانه دارد. خصیصه اصلی فرافکنی، در این حقیقت خلاصه میشود که فرایندهای ناخودآگاه رخ داده در روابط متعدد را نشان میدهد. لیند هولم (۱۹۸۸) روابط رهبری را همانند افتادن در دام عشق میداند. در چارچوب این نظریه، طرحهایی مشابه انسان عاشق برای پیروان وجود دارد، نظیر رفتارهای عاشقانه، بزرگنمایی معشوق یا چشمپوشی و کوچک دیدن اشتباهات او. فروید، به روابط با رهبران در قالب اظهار فرافکنی یک پدر مینگرد. «قاطعیت و قدرت اراده و فعالیت پرانرژی (خصیصههای مرتبط با رهبران) بخشی از تصویر یک پدر است. به بیانی دیگر، مطابق با این توصیف، رهبر لزوماً «شخص واقع» نیست بلکه نتیجه اشتیاق ناخودآگاه پیروان است. البته این که چرا هزاران نفر به سمت شخصی همسو میشوند در نوع خاصی از فرافکنی است که فرافکنی خودشیفتگی نامیده میشود. کسانی که از خودشیفتگی محرومند، ممکن است بعدها در زندگی برای جبران آن، سراغ جهاتی دیگر بروند؛ مثلاً به سراغ کسانی بروند که رهبر نامیده میشوند».
۲. روابط نمادین: برخلاف روابط انعکاسی رهبران با پیروان که معمولاً بر مبنای فرایندهای روانشناسی ناخودآگاه بود، روابط نمادین بر مبنای مفاهیم، پیامها، ایدئولوژیها و ارزشهای مفهوم محور یا مضمون محوری رشد میکند که از رهبر انتظار ارائه یا تأکید بر آنها میرود؛ مثلاً، ستایش ماندلا (رهبر آفریقای جنوبی) پیش از آزادی از زندان و پس از آن ستایش یک شخص نبود. او «تجسمی از شخصیت آینده» بود. او همان طوری که هم خودش و هم دوستانش تصریح کردهاند، یک «تمثال» و نمادی از آزادی، استقلال و هویت نوین ملی بود. در روابط نمادین، رهبران بر خود ادراکی پیروان تأثیر گذاشته و انگیزه آنها را برای خود ابرازی برمیانگیزانند. از آنجا که مکانها، مردم، موضوعات و موجودات خاص، مضامین عاطفی گویایی دارند، رهبران خاص هم ممکن است مقاصدی روشن در ارتباط با هویت پیروان خود داشته باشند؛ بنابراین آنها ابزاری روانی برای ارتقای ارزش پیروان خود هستند. این حقیقت که پیروان، خود را به رهبری خاص پیوند میدهند، آنها را به بخشی از جوهره رهبر تبدیل میکند. افزون بر این، چون ارزشها و هویت، پایهای اجتماعی دارند، رهبری که الگوی این ارزشهاست، در واقع نقش اتصالدهنده بین ادراکهای فردی پیروان و ارزشها و هویت مشترک اجتماع بزرگتر را برعهده دارد. مسینتیر در ۱۹۸۱ نظر جالبی در همین مورد ارائه کرد. از نظر او، رهبر قصد و حکایتی را بیان میکند و هنگامی که مردم خودشان را به رهبر پیوند میدهند، در حقیقت خود را به داستانی پیوند میدهند که همگی بهطور مشترک خویشتن را در آن میبینند. در کل، عنصر عاطفی در روابط نمادین، از طریق طبیعت ایدئولوژیک چشماندازی که رهبر ارائه میکند و نیز تأکید رهبر بر هویت اجتماعی، شکل میگیرد؛ مثلاً از طریق ارتباط با تاریخ مشترک جمعی و نمادهای مشترک که آن را از دیگر مجموعهها متمایز میسازد.
۳. روابط توسعهای: تبیینهای انعکاسی و نمادین در روابط رهبر و پیرو، بیشتر در مورد رهبران سیاسی و اجتماعی رخ میدهد و معمولاً در وضعیتهایی فعال است که با تغییرات زیاد همراهند. مطلب مهم این است که کاریزما به ویژگی عادی تبدیل میشود که فقط مربوط به رهبران سیاسی و اجتماعی نیست بلکه مربوط به سطوح یکنواخت رهبران در سازمانها، مربیها، مسئولان شهری، رهبران تیمهای ورزشی و به بیانی دیگر، هر کسی که بر روی احساسات دیگران تأثیر میگذارد نیز باشد. رابطه توسعهای، اینگونه توصیف میشود: «تأثیری عاطفی که باعث میشود افراد روابط خود را با رهبر افزایش داده، رفتار افراد اخلاقیتر شده و کارهایی انجام دهند که این کارها، ماورای هنجارهای پذیرفته شده در محیط هستند، مثل اختراعات و ابداعات». رهبرانی که احساس امنیت را برای پیروان فراهم میکنند، باعث میشوند مجموعهای از انرژیهای بالقوه محسوس رها شود که این انرژیها به کارکردهای توسعهای بشری منجر میشود، مثل پیشرفتهای شخصی و پاسخ به درخواستهای عقلانی جامعه.
پیروان، رهبران کاریزماتیک را براساس کنشهای متقابل میشناسند و به آنها هویت میدهند. به کاریزما باید به عنوان صف و ویژگی ساخته شده توسط پیروان، یعنی کسانی که مجموعهای از رفتارهای معینی را در وضعیتها و شرایط سازمانی، از رهبر مشاهده میکنند نگاه کرد. رفتار مشاهده شده رهبر در سازمان را میتوان با بیان ویژگیهای کاریزماتیک پیروان او تفسیر کرد و چنین
، نیست بلکه ویژگی خاصی است که از رفتارهای رهبر منتج میشود. شاید بتوان گفت که در این زمینه یکی از عمیقترین تحقیقات، دستهبندی کانگر و کانانگو است. این دو محقق، اشاره دارند که اگر خصلت کاریزما به صفات مشاهده شده از افراد بستگی دارد، پس یکسری مؤلفههای رفتاری وجود دارد که مسئول این صفات هستند. آنها، به بررسی این مؤلفهها پرداخته و ویژگیها و صفات رهبری را در قالب این دستهبندی ارائه کردند. این مؤلفهها به هم پیوسته بوده و وجود یا عدم وجود و نیز شدت آنها در رهبران، متفاوت است. نتایج مؤلفههای رفتاری تحقیقات نشان میدهند که:
با توجه به مطالبی که ارائه شد، میتوان نتیجهگیری کرد که رهبری کاریزماتیک، خصوصیتی نیست که به صورت ذاتی در تمامی افراد وجود داشته باشد یا به بیانی دیگر، تمامی انسانها واجد این قابلیت باشند. خصوصیت کاریزماتیک، همیشه همراه فرد نیست و همگان نمیتوانند هر فردی را به عنوان رهبر کاریزماتیک بپذیرند. در مرحله اول، عواملی وجود دارند که باعث ایجاد و ظهور کاریزما میشوند. در مرحله بعد، عواملی وجود دارند که در ثبات، شدت و ضعف صفت کاریزما در رهبر مؤثر هستند. نکته مهم این است که کاریزماتیک بودن، خصوصیتی است که در واقع از سوی پیروان به رهبران اعطا میشود. کاریزما بودن خصیصهای است که به رفتارهای مشاهده شده از رهبر بستگی دارد. مجموعهای از مؤلفههای رفتاری در رهبر وجود دارد که علت ظهور صفات کاریزماتیک در وی میشوند. با توجه به این نتیجهگیری، میتوان این صفات را شناسایی کرده و حتی آنها را در افرادی دیگر که از قابلیتی ذاتی برخوردارند، پرورش داد.
بهطور کلی تمامی رهبران انقلابها در سراسر جهان، شخصیت کاریزماتیک دارند. از معروفترین رهبران کاریزماتیک قرن بیستم میتوان به ناپلئون، آدولف هیتلر ،ماهاتما گاندی، مائو،چگوارا و جرج واشینگتون اشاره کرد. از شخصیتهای کاریزماتیکی که رهبر انقلابی نبودند میتوان به استالین از روسیه اشاره کرد که البته به دلیل نارضایتیهای بسیار و جنایت علیه مردم خود دارای چهره خوبی بین عامه مردم نبود و شخصیتهای بسیاری از ملیتها، شخصیتهای فراملی و جناحهای مختلف سیاسی اشاره کرد. از مهمترین شخصیتهای کاریزماتیک دنیای تکنولوژی نیز میتوان به استیو جابز اشاره کرد