خاقانی

خاقانی شِروانی
تندیس خاقانی واقع در بوستان خاقانی در شهر تبریز
تندیس خاقانی واقع در بوستان خاقانی در شهر تبریز
زاده۵۲۰ (قمری)
۱۱۲۰ (میلادی)
شروان
محل زندگیشروان
درگذشته۵۹۵ (قمری)
۱۱۹۰ (۶۹−۷۰ سال)
تبریز،
آرامگاهمقبرةالشعرای تبریز
لقبحَسّان العجم
پیشهشاعر
زمینه کاریقصیده، غزل
ملیتایرانی[۱][۲][۳][۴][۵]
دیوان اشعاردیوان، مثنوی تحفةالعراقین

افضل‌الدّین بدیل بن علی خاقانی شروانی، متخلّص به خاقانی (۵۲۰ قمری در شَروان۵۹۵ قمری در تبریز) از جملهٔ نامدارترین شاعران ایرانی[۱][۲][۴][۵][۶][۷][۸] و بزرگ‌ترین قصیده سرایان تاریخ شعر و ادب فارسی به‌شمار می‌آید. از القاب مهم وی حَسّان العجم است.[۹] آرامگاه وی واقع در شهر تبریز ایران است.

زندگی

[ویرایش]

افضل‌الدین بدیل بن علی خاقانی حقایقی شَروانی در سال ۵۲۰ (قمری) در شهر شَروان به دنیا آمد. تاریخ تولد او از اشاره‌های موجود در دیوان به‌دست آمده‌است. پدرش نجیب‌الدین علی مروی درودگر (نجار) بود. مادر او مسیحی نسطوری بود که به اسلام گرویده بود. عمویش کافی‌الدین عمر، طبیب و فیلسوف بود و خاقانی تا بیست‌وپنج سالگی در سایهٔ حمایت او بود و در نزد او انواع علوم ادبی و حکمی را فرا گرفت. چندی نیز در خدمت ابوالعلاء گنجه‌ای شاعر بزرگ معاصر خود که در دستگاه شروانشاهان به‌سر می‌برد، کسب فنون شاعری کرد. پس از آنکه ابوالعلاء وی را به خدمت خاقان منوچهر شروانشاه معرفی کرد لقب «خاقانی» بر او نهاد (پیش از آن متخلص به «حقایقی» بود) از آن پس خاقانی نزدیک به چهل سال وابسته به دربار شروانشاهان و در خدمت منوچهر شروانشاه، و پسر و جانشین او اخستان شروانشاه بود.

در حدود سال ۵۵۰ به امید دیدار استادان خراسان و دربارهای مشرق روی به عراق نهاد و تا ری رفت. در آنجا بیمار شد، و والی ری او را از ادامه سفر بازداشت و خاقانی مجبور به بازگشت به «حبسگاه شروان» گشت. پس از مدتی توقف در شروان به قصد حج و دیدن امرای عراقین از شروانشاه اجازهٔ سفر گرفت و در زیارت مکه و مدینه چندین قصیده سرود. در حدود سال ۵۵۱ یا ۵۵۲ سرگرم سرودن مثنوی تحفةالعراقین بود. در راه سفر به بغداد، از ایوان مدائن گذر کرد و قصیدهٔ غرای خود را دربارهٔ آن ساخت.

در بازگشت به شروان باز خاقانی به دربار شروانشاه پیوست. لیکن میان او و شروانشاه به علت نامعلومی کدورت ایجاد شد، و آنچنان‌که از قصیده‌های حبسیه که در دیوانش ثبت است برمی‌آید یک‌سالی را در حبس گذراند. بعد از چندی در حدود سال ۵۶۹ قمری به سفر حج رفت و بعد از بازگشت به شروان در سال ۵۷۱ فرزند بیست‌سالهٔ خود رشیدالدین را از دست داد و بعد از آن مصیبت مرگ همسر و مصائب دیگر بر او وارد شد. از آن پس میل به عزلت یافت و از خدمت دربار شروانشاهان کناره گرفت. در اواخر عمر در تبریز به سر می‌برد و در همان شهر درگذشت و در مقبرةالشعرا در محله سرخاب تبریز مدفون شد. سال وفات او را ۵۹۵ و هم ۵۸۲ نوشته‌اند.

شَروان، زادگاه خاقانی

[ویرایش]

زبان محاورهٔ مردم اران و شروان مثل ساکنان سایر نواحی شمال غرب ایران، گونه‌ای از زبان پهلوی (یا فهلوی) بوده‌است.[۱۰] جغرافی‌نویسان قدیم آن زبان را ارّانی نامیده‌اند. ابن حوقل می‌گوید: «مردم بردعه (مرکز قدیم اران) به ارّانی سخن می‌گویند». مقدسی در احسن‌التقاسیم توضیح بیشتر در بارهٔ آن زبان دارد و می‌گوید: «در ارّان به ارّانی سخن می‌گویند و فارسی ایشان قابل فهم است، و در پاره‌ای حرف‌ها به زبان خراسانی نزدیک است.» آمیزش لهجه‌ها و زبان‌های نواحی مختلف ایران، و رواج سخن خاقانی و نظامی به‌مدت هشتصد سال در سراسر ایران، موجب شد که بسیاری از تعبیرهای خاص آنان وارد فرهنگ‌ها یا زبان شاعران و نویسندگان دیگر درآید.[۱۱][۱۲]

اما مهم‌ترین ویژگی نزهةالمجالس تا آنجا که به تاریخ ادبیات ایران مربوط می‌شود، ضبط و حفظ آثاری از حدود ۱۱۵ شاعر از شمال‌غرب ایران، از ارّان، شَروان و آذربایجان است که دیوان‌های آن‌ها از بین رفته‌است. از این رو، نزهةالمجالس آیینه‌ای از محیط ذوقی و ادبی و فرهنگی آن نواحی در قرن هفتم، و نموداری از حوزهٔ گستردهٔ زبان فارسی و فرهنگ ایرانی است. کاربرد فراوان تعبیرهای گفتاری در رباعی‌های نزهةالمجالس، موجب شده که تأثیر زبان پهلوی شمال‌غربی که زبان گفتاری مردم بوده‌است به‌روشنی قابل مشاهده باشد.[۱۲]

برخلاف شاعران اهل دیگر مناطق ایران در آن دوران که غالباً از طبقات بالای جامعه چون ادیبان، دیوانیان و دبیران بودند، در نواحی شمال غرب ایران بسیاری از شاعران از مردم عادی و پیشه‌وران و کارگران بودند و نام‌های آن‌ها چون سقّا، عصفوری (گنجشک‌فروش)، سرّاج، جاندار، لحافی و نظایر آن گواه این امر است. این شاعران غالباً تعبیرهای محاوره‌ای را در شعر خود به کار می‌بردند و از این طریق بسیاری از لغات و اصطلاحات فارسی خاص آن سامان را در اشعار خود به یادگار گذاشته‌اند. علاوه بر این، وجود آگاهی‌هایی از آداب و رسوم، زندگی روزمره، پوشاک، بازی‌ها و سرگرمی‌های مردم در آن دوران از جمله فواید جانبی نزهةالمجالس است.[۱۲]

شروان در زمان خاقانی، زیر نظر شروانشاهان بوده‌است. نیاکان شروانشاهان، عرب‌تبار بودند، اما با وصلت با خاندان‌های محلی، از قرن دهم میلادی به بعد، شروانشاهانه هویت ایرانی گرفتند و اصلیت خود را به ساسانیان می‌رساندند.[۱۳]

خاقانی شروانی (۵۸۲ـ۵۲۰ هجری قمری)، از بزرگ‌ترین شاعران ایران در قرن ششم است. وی به‌خصوص در قصیده، صاحب سبک و از قوت اندیشه و مهارت کم‌نظیری در ترکیب‌سازی و مضمون‌پردازی برخوردار است. خاقانی علاوه بر دیوان، صاحب منظومه‌ای به نام تحفةالعراقین و نیز اثر دیگری به نام منشآت است که در برگیرندهٔ نامه‌های اوست. زادگاه خاقانی آنچنانکه از موارد بسیار در دیوان او و به عبارت‌های مختلف برمی‌آید، شهر شَروان از بلاد قفقاز در شمال رود کُر است و در بسیاری از کتاب‌های تاریخی و جغرافیایی و تذکره‌ها نیز شروان به عنوان موطن خاقانی ذکر شده‌است، و اینکه بعضی از تذکره‌نویسان متأخر زادگاه او را به‌صورت «شیروان» ذکر کرده‌اند نادرست است. از موارد متعدد در دیوان او این ابیات را می‌توان به‌عنوان شاهد نقل کرد:[۱۴]

عیب شروان مکن که خاقانیهست از آن شهر کابتداش شر است
عیب شهری چرا کنی بدو حرفکاوّل شرع و آخر بشر است

شروان کهن بعد از انقراض آخرین سلسلهٔ شروانشاهان و استیلای صفویه بر آن شهر، و دست به دست گشتن‌های آن میان ایران و عثمانی ظاهراً ویران شده است و جهانگردان در اواخر عصر صفویه ویرانه‌های خالی از سکنهٔ آن را دیده‌اند. اما شیروان وطن زین‌العابدین شیروانی و بهار شیروانی نام جدید آن ناحیه و ولایت است و شهر مرکز آن شماخی است.[۱۵]

آثار خاقانی

[ویرایش]
مقبرةالشعرای تبریز، محل دفن حدود ۴۰۰ تن از دانشمندان و ادیبان نام‌آور ایران است.

قصاید و غزلیات خاقانی شروانی با تصحیح عزیزالله علیزاده در نشر فردوس تهران در سال ۱۳۹۰ در ۸۸۰ صفحه منتشر شده‌است. این اثر شامل ۹۴۴۷ بیت قصیده و ۳۸۵۳ بیت غزل است. کشف الابیات و واژه نامه نیز بدان پیوست شده‌است.

دیوان، شامل قصاید، ترجیعات، مقطعات، غزلها و رباعیات است. دیوان خاقانی به تصحیح سید ضیاءالدین سجادی در سال ۱۳۳۸ در تهران به چاپ رسیده بود.

تحفةالعراقین، مثنوی در سه هزار و دویست بیت است که در سال ۵۵۱ تألیف شده‌است. تحفةالعراقین در شرح نخستین سفر خاقانی به مکه و «عراقین» است و در ذکر هر شهر از رجال و معاریف آن نیز یاد کرده و در آخر هم ابیاتی در حسب حال خود آورده است. تحفةالعراقین به تصحیح یحیی قریب در سال ۱۳۳۰ در تهران به چاپ رسید. پس از آن، چندین نسخه معتبر از تحفةالعراقین شناسایی شد که در این میان نسخه وین (با عنوان ختم‌الغرایب) تاریخ ۵۹۳ هجری را دارد.[۱۶]

منشآت خاقانی، چند نامه از خاقانی است که به بزرگان زمان خود نوشته، و غالباً مشحون از کلمات و جملات عربی دشوار و مترادف و گاهی از اشعار خود خاقانی در آن‌ها هست.

قصاید خاقانی به نسبت در مرتبه‌ای بالا قرار دارد. از او قطعات بسیار خوبی نیز دردست است، اما غزلیاتش در سطح قصاید او نیستند. شعر خاقانی سبکی دیریاب و بغرنج دارد و بیشتر، نظمی است هنرمندانه با گرایش‌های سخنوری و دقایق لفظی.

تأثیر هنر خاقانی بر حافظ

[ویرایش]

بنا به وجود مضامین و تعابیر همانند در اشعار خاقانی و حافظ و سعدی و نیز با توجّه به پاره‌ای از غزلیات هم‌وزن و هم قافیهٔ آن‌ها می‌توان نگرش این دو شاعر بزرگ را به دیوان خاقانی نتیجه گرفت. به عنوان نمونه می‌توان موارد زیر را شاهد آورد:

دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشتما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت

خاقانی

دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت؟بشکست عهد و از غم ما هیچ غم نداشت؟

حافظ

داده‌ام صدجان بهای گوهری در من یزیدور دوعالم داده‌ام، هم رایگان آورده‌ام

خاقانی

بی‌معرفت مباش که در من یزید عشقاهل نظر معامله با آشنا کنند

حافظ

تاکی از قصه‌های بدگویانقصه‌های پیش داور اندازیم

خاقانی

یکی از عقل می‌لافد یکی طامات می‌بافدبیا کاین داوری‌ها را به پیش داور اندازیم

حافظ

هرلحظه هاتفی به تو آواز می‌دهدکاین دامگه نه جای امان است، الامان

خاقانی

به کمندی درم که ممکن نیسترستگاری به الامان گفتن

سعدی

خاقانی و نظامی

[ویرایش]

از معاصران خاقانی میان او و نظامی گنجوی به سبب نزدیکی محل زندگی، دوستی برقرار بود و وقتی خاقانی درگذشت، نظامی در رثایش چنین سرود:

به خود گفتم که خاقانی دریغاگوی من باشددریغا من شدم آخر دریغاگوی خاقانی

خاقانی‌پژوهی

[ویرایش]

از زمان خود خاقانی، تلاش برای دریافت و درک شعر او وجود داشته‌است و شروح گوناگونی از دیرباز که بر شعر خاقانی نوشته‌اند وجود دارد. از برجسته‌ترین خاقانی پژوهان ایرانی سید ضیاءالدین سجادی می‌باشد. وی منقح‌ترین دیوان را از خاقانی به چاپ رسانده‌است. همچنین فرهنگ اصطلاحات خاقانی نیز از وی چاپ شده‌است. از دیگر خاقانی پژوهان می‌توان به میر جلال الدین کزازی، معصومه معدن‌کن و نصرالله امامی اشاره کرد.[۱۷]

نمونهٔ اشعار

[ویرایش]
خاقانی آن کسان که طریق تو می‌روندزاغ‌اند و زاغ را روش کبک آرزوست
بس طفل کارزوی ترازوی زر کندبادام از آن خرد که ترازو کند ز پوست
گیرم که مارچوبه کند تن به شکل مارکو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست
از قصیدهٔ ایوان مدائن
هان ای دل عبرت‌بین از دیده عبر کن هانایوان مدائن را آیینه عبرت دان
یک ره ز لب دجله منزل به مدائن کنوز دیده دوم دجله بر خاک مدائن ران
خود دجله چنان گرید صد دجله خون گوییکز گرمی خونابش آتش چکد از مژگان
بینی که لب دجله چون کف به دهان آردگویی ز تَف آهش لب آبله زد چندان
از آتش حسرت بین بریان جگر دجلهخود آب شنیدستی کآتش کندش بریان
بر دجله گری نونو وز دیده زکاتش دهگرچه لب‌دریا هست از دجله زکات استان
گر دجله درآموزد باد لب و سوز دلنیمی شود افسرده نیمی شود آتشدان
تا سلسله ایوان بگسست مدائن رادر سلسله شد دجله، چون سلسله شد پیچان
گه‌گه به‌زبان اشک آواز ده ایوان راتا بو که به گوش دل پاسخ شنوی ز ایوان
دندانه هر قصری پندی دهدت نونوپند سر دندانه بشنو ز بن دندان
گوید که تو از خاکی ما خاک توایم اکنونگامی دوسه بر ما نه و اشکی دوسه هم بفشان
از نوحه جغد الحق ماییم به دردسراز دیده گلابی کن دردسر ما بنشان
آری چه عجب داری کاندر چمن گیتیجغد است پی بلبل، نوحه است پی الحان
ما بارگه دادیم، این رفت ستم بر مابر قصر ستمکاران تا خود چه رسد خذلان
گویی که نگون کرده‌ست ایوان فلک‌وش راحکم فلکِ گردان یا حکم فلک گردان
بر دیده‌ی من خندی ک‌این‌جا زِ چه می‌گریدخندند بر آن دیده ک‌این‌جا نشود گریان
نی زال ِ مدائن کم از پیرزن ِ کوفهنه حجره‌ی تنگ ِ این کم‌تر زِ تنور ِ آن
دانی چه؟ مدائن را با کوفه برابر نه!از سینه تنوری کن وَ ز دیده طلب طوفان
این است همان ایوان ک‌از نقش ِ رخ ِ مردمخاک ِ در ِ او بودی دیوار ِ نگارستان
این است همان درگَه ک‌اورا زِ شهان بودیدیلم مَلِک ِ بابِل، هندو شه ِ ترکستان
این است همان صفّه ک‌از هیبت ِ او بردیبر شیر ِ فلک حمله شیر ِ تن ِ شادروان
پندار همان عهد است. از دیده‌ی فکرت بیندر سلسله‌ی درگَه، در کوکبه‌ی میدان
از اسب پیاده شو، بر نَطع ِ زمین رُخ نهزیر ِ پی ِ پیل‌اش بین شه‌مات شده نُعمان
نی! نی! که چو نُعمان بین پیل‌افکن ِ شاهان راپیلان ِ شب و روزش کُشته به پی ِ دوران
ای بس شه ِ پیل‌افکن ک‌افکند به شه‌پیلیشطرنجی ِ تقدیرش در مات‌گَه ِ حرمان
مست است زمین. زیرا خورده‌ست به‌جایِ میدر کاسِ سر ِ هرمز، خون ِ دل ِ نوشروان
بس پند که بود آن‌گه بر تاج ِ سرش پیداصد پند ِ نو است اکنون در مغز ِ سرش پنهان
کسری و ترنج ِ زر، پرویز و تره‌ی زرّینبر باد شده یک‌سر، با خاک شده یک‌سان
پرویز به هر خوانی زرّین‌تره گستردیکردی زِ بساط ِ زر، زرّین‌تره را بستان
پرویز کنون گم شد! زآن گم‌شده کم‌تر گوزرّین تره کو برخوان؟ رو «کَم تَرَکوا» برخوان
گفتی که کجا رفتند آن تاج‌وران اینکز ایشان شکم ِ خاک است آبستن ِ جاویدان
بس دیر همی‌زاید آبستن ِ خاک، آریدشوار بود زادن، نطفه ستدن آسان
خون ِ دل ِ شیرین است آن می که دهد رَزبُنز آب و گِل ِ پرویز است آن خُم که نهد دهقان
چندین تن ِ جبّاران ک‌این خاک فرو خورده‌ستاین گرسنه‌چشم آخر هم سیر نشد ز ایشان
از خون ِ دل ِ طفلان سرخاب ِ رخ آمیزداین زال ِ سپید ابرو، وین مام ِ سیه‌پستان
خاقانی ازین درگه دریوزه‌ی عبرت کنتا از در ِ تو زین‌پس دریوزه کند خاقان
امروز گر از سلطان رندی طلبد توشهفردا زِ در ِ رندی توشه طلبد سلطان
گر زاد ِ ره ِ مکه تحفه‌ست به هر شهریتو زاد ِ مدائن بَر تحفه ز پی ِ شروان
هرکس برَد از مکّه سبحه زِ گِل ِ جمرهپس تو ز مدائن بَر سبحه ز گل ِ سلمان
این بحر ِ بصیرت بین! بی‌شربت از او مگذرک‌از شطّ ِ چنین بحری لب‌تشنه شدن نتوان
اِخوان که زِ راه آیند، آرند ره‌آوردیاین قطعه ره‌آورد است از بهر ِ دل ِ اِخوان
بنگر که در این قطعه چه سحر همی راندمعتوه ِ مسیحا دل، دیوانه‌یِ عاقل جان
در اشتیاق وفا
راه نفسم بسته شد از آه جگر تابکو هم نفسی تا نفسی رانم ازین باب
از هم نفسان نیست مرا روزی ازیراکدر روزن من هم نرود صورت مهتاب
بی هم نفسی خوش نتوان زیست به گیتیبی‌دست شناور نتوان رست ز غرقاب
امید وفا دارم و هیهات که امروزدر گوهر آدم بود این گوهر نایاب
جز ناله کسی همدم من نیست ز مردمجز سایه کسی همره من نیست ز اصحاب
آزردهٔ چرخم نکنم آرزوی کسآری نرود گرگ گزیده ز پی آب
امروز منم روز فر رفته و شب نیزسرگشته ازین بخت سبک‌پای گران خواب
نالنده و دل مرده تر از مرغ به شبگیرلرزنده و نالنده‌تر از تیر به پرتاب
گرم است دمم چون نفس کورهٔ آهنتنگ است دلم چون دهن کوزهٔ سیماب
با این همه امید به بهبود توان داشتکان قطرهٔ تلخ است که شد لل خوشاب
راحت ز عنا زاید و شک نی که به نسبتزان حصرم خام است چنین پخته می‌ناب
از دادهٔ دهر است همه زادهٔ سلوتاز بخشش چاه است همه ریزش دولاب
ای مرد سلامت چه شناسد روش دهراز مهر خلیفه که نویسد زر قلاب

مقام شاعری خاقانی

[ویرایش]

خاقانی از سخنگویان قوی‌طبع و بلندفکر و یکی از استادان بزرگ زبان پارسی و در درجهٔ اول از قصیده‌سرایان عصر خویش است. توانایی او در استخدام معانی و ابتکار مضامین در هر قصیدهٔ او پدیدار است.[۱۸]

به بیان بدیع‌الزمان فروزانفر: «می‌توان گفت که بسیاری اطلاع و احاطهٔ خاقانی بر لغات عربی و فارسی و اصطلاحات فلاسفه و اطباء و دقت ادبی او در ترکیب الفاظ سبب پوشیدگی آرا و افکار سادهٔ وی گردیده، چندان که گمان می‌رود مضامین ابیاتش نیز سراسر پیچیده و فکر او از حد طبیعی بیرون است، و این خیال اگر هم در قسمتی از ابیات او با واقع مطابقت کند ولی در بسیاری از آن با حقیقت سازگار نیاید».[۱۹]

دیوان خاقانی از منظر مقام سخنوری و توانایی، از پیچیده‌ترین دیوان‌هاست و به همین سبب، در بین عامه مردم از توجه کمتری برخوردار است. چون هم فهم درست و لذت بردن از اشعارش نیاز به سطح بسیار بالایی از چیرگی به زبان پارسی و دیگر دانش‌ها مانند پزشکی کهن ایرانی که بیشتر بر مبنای گیاه‌شناسی و داروشناسی بود، نجوم، تاریخ، قرآن‌شناسی و حدیث‌شناسی دارد؛ و هم اینکه خواننده باید با شعر پارسی از دیدگاه فنی و به اصطلاح «صنعت شعر»، به حد کافی مطلع باشد تا بتواند به اشعار پرمغز خاقانی به‌درستی پی‌ببرد.

شعر خاقانی سبکی دیریاب و بغرنج دارد و بیشتر، نظمی است هنرمندانه با گرایش‌های سخنوری و دقایق لفظی.

خاقانی از بلندپایه‌ترین شاعران پارسی‌گوی و از جمله ادیبانی است که مورد استقبال و اقتباس دیگر شاعران قرار گرفته‌است. شاعران بلندپایه‌ای مانند سعدی و حافظ بسیاری از ابداعات و مضامین او را استقبال و تضمین نموده‌اند. هم اکنون بسیاری از خیابان‌های ایران به نام این شاعر بزرگ نام‌گذاری شده‌اند که از جمله آن‌ها می‌توان خیابان خاقانی در شهرستان ساری را نام برد.

پانویس

[ویرایش]
  1. ۱٫۰ ۱٫۱ Robert T. Lambdin, Laura C. Lambdin, Encyclopedia of Medieval Literature, Greenwood Publishing Group, 2000. p. 134: "The Twelfth century Persian Khaqani Sharvani wrote a poem entitled "The Language of the Birds" apparently related to the better-known work of his Persian contemporary Farid Ud-Din Attar, the Conference of the Birds
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ Reinert, B. "Ḵh̲āḳānī، afḍal al-dīn ibrāhīm (Badīl) b. ʿalī b. ʿut̲h̲mān." Encyclopaedia of Islam, Second Edition. Edited by: P. Bearman, Th. Bianquis، C.E. Bosworth، E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2009. Brill Online. Excerpt: ", outstanding Persian poet, born about 520/1126, d. 595/1199, who left a diwan، the mathnawi called Tuhfat al-Irāqayn and sixty letters. "
  3. Anna Livia Beelaert, "Khaqani Sherwani" in Encyclopædia Iranica ḴĀQĀNI ŠERVĀNI i. Life (1127-1186/1199), major Persian poet and prose writer.
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ Annemarie Schimmel, Burzine K. Waghmar، The empire of the great Mughals: history, art and culture, Reaktion Books, 2004. p. 260: "The poet call this portrayal 'Fragrant Bouquet,' Dastanbu, a word user by the Persian poet Khaqani (died 1199) in a poem of praise to spouse of his patron"
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ Lloyd V. J. Ridgeon, Islamic interpretations of Christianity, Palgrave Macmillan, 2001. p. 123: "Quatrain attributed to the Persian poet Khaqani (d. 1200)
  6. Anna Livia Beelaert, "Khaqani Sherwani" in Encyclopædia Iranica ḴĀQĀNI ŠERVĀNI i. Life (1127-1186/1199), major Persian poet and prose writer
  7. Khaqani (Persian poet) - Britannica Online Encyclopedia
  8. Robert T. Lambdin, Laura C. Lambdin, "Encyclopedia of medieval literature", Greenwood Publishing Group, 2000. "twelfth-century Persian Khaqani Shervani wrote a poem entitled "The Language of the Birds" that is apparently related to the better-known work of his Persian contemporary Farid Ud-Din Attar"
  9. «معنی حسان العجم | لغت‌نامه دهخدا». www.vajehyab.com. دریافت‌شده در ۲۰۲۲-۰۸-۱۲.
  10. محمدامین ریاحی، مقدمه بر نزهت‌المجالس، ص ۲۸
  11. محمدامین ریاحی، مقدمه بر نزهت‌المجالس، ص ۳۰
  12. ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ۱۲٫۲ Mohammad-Amin Riahi. "NOZHAT AL-MAJĀLES". Encyclopædia Iranica. Retrieved April 4, 2010.
  13. C.E. Bosworth, "ŠERVĀNŠAHS" in Encyclopaedia Iranica. Excerpt 1: "ŠERVĀNŠAHS (Šarvānšāhs), the various lines of rulers, originally Arab in ethnos but speedily Persianized within their culturally Persian environment" Excerpt 2:"). Just as an originally Arab family like the Rawwādids in Azerbaijan became Kurdicized from their Kurdish milieu, so the Šervānšāhs clearly became gradually Persianized, probably helped by intermarriage with the local families of eastern Transcaucasia; from the time of Manučehr b. Yazid (r. 418-25/1028-34), their names became almost entirely Persian rather than Arabic, with favored names from the heroic national Iranian past and with claims made to descent from such figures as Bahrām Gur " [۱]
  14. دیوان خاقانی شروانی، مقدمهٔ مصحح، ص هشت-نه
  15. محمدامین ریاحی، مقدمه بر نزهت‌المجالس، ص ۲۰ پانویس
  16. این نسخه در سال ۱۳۸۵ به‌صورت چاپ عکسی (با مقدمهٔ ایرج افشار) انتشار یافت.
  17. ختم الغرایب، به کوشش ایرج افشار، انتشارات میراث مکتوب، ۱۳۸۵.
  18. سخن و سخنوران، بدیع‌الزمان فروزانفر، ص ۶۱۴
  19. سخن و سخنوران، بدیع‌الزمان فروزانفر، ص ۶۱۵

منابع

[ویرایش]

پیوند به بیرون

[ویرایش]