سعید نفیسی | |
---|---|
زاده | ۱۸ خرداد ۱۲۷۴۸ ژوئن ۱۸۹۵ کرمان |
درگذشته | ۲۳ آبان ۱۳۴۵ (۷۱ سال)۱۳ نوامبر ۱۹۶۶ تهران بیماری آسم |
آرامگاه | آرامگاه سرقبر آقا (پایین چهارراه مولوی)، تهران |
پیشه | دانشپژوه،[۱] ادیب، تاریخنگار، نویسنده، مترجم و شاعر |
ملیت | ایرانی |
دانشگاه | دانشگاه نوشاتل |
همسر(ها) | پریمرز نفیسی (فرزاد)، از آذر ۱۳۰۸ |
فرزند(ان) | نوشیندخت، بابک، شیریندخت، رامین |
پدر و مادر | علیاکبر ناظمالاطبا (پدر) جلیله جمال الدوله نفیسی (مادر) |
سعید نفیسی (زاده ۱۸ خرداد ۱۲۷۴ در کرمان – درگذشته ۲۳ آبان ۱۳۴۵ در تهران) زبانشناس، پژوهشگر ادبیات فارسی، تاریخنگار، نویسنده، مترجم و شاعر ایرانی بود.
او جزو نسل اول استادان دانشکده حقوق و دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود.[۲][۳][۴][۵][۶][۷]
سعید نفیسی در ۱۸ خرداد ۱۲۷۴ خورشیدی در کرمان زاده شد. او فرزند میرزا علیاکبر ناظمالاطبا (معروف به ناظمالاطباء کرمانی) و از نوادگان حکیم نفیس بن عوض کرمانی (طبیب نامدار ایران در قرن نهم هجری) و برادر علیاصغر نفیسی ملقب به مودبالدوله بود. حبیب نفیسی برادرزاده اوست.
تحصیلات سه سالهٔ ابتدایی را در مدرسهٔ شرف، یکی از نخستین مدارس جدید که پدرش تأسیس کرده بود، گذراند و تحصیلات متوسطه را در مدرسهٔ علمیه، تنها مدرسهای که دورهٔ متوسطه داشت، در بهار ۱۲۸۸ در تهران به پایان رساند. پانزده ساله بود که برادر بزرگترش اکبر مؤدب نفیسی او را برای ادامهٔ تحصیل به اروپا برد. نفیسی تحصیلات خود را در شهر نوشاتل سوئیس و دانشگاه پاریس انجام داد و در سال ۱۲۹۷ به ایران بازگشت. ابتدا در دبیرستانهای تهران و دبیرستان ادب اصفهان به تدریس زبان فرانسه پرداخت و بعد در [[ وزارت فوائد عامه (ایران)|وزارت فواید عامه]] مشغول کار شد. در سال ۱۲۹۷ به گروه نویسندگان مجله دانشکده پیوست و در یک سال فعالیت این مجله با محمدتقی بهار همکاری داشت.
در سال ۱۳۰۸ خورشیدی به خدمت وزارت فرهنگ درآمد و علاوه بر تدریس زبان فرانسه در دبیرستانها، به کار آموزش در مدارس علوم سیاسی، دارالفنون، مدرسه عالی تجارت و مدرسه صنعتی پرداخت. در سالهای بعد به تدریس در دانشکدههای حقوق و ادبیات پرداخت و به عضویت فرهنگستان ایران درآمد.
وی از آغاز بنیانِ دانشگاه تهران در جایگاه استاد دانشکدهٔ حقوق و پس از آن، به استادی دانشکدهٔ ادبیات برگزیده شد. نفیسی از هموندان پیوستهٔ فرهنگستان بود و چندی در دانشگاههای کابل و شهرهایی چون دهلی، کلکته، دانشگاههای قاهره و بیروت به آموزش پرداخت.[۸]
علاقمندی نفیسی به تاریخ و ادبیات ایران، باعث شده بود تا آثار تازه و پژوهشی پدیدآورد و تعداد بسیاری از متنهای منثور و منظوم فارسی را به شیوهای علمی منتشر کند و از گمنامی بیرون آورد.[۹]
کتابخانه شخصی و کممانندی که به مرور زمان فراهم ساخته بود به او این امکان را میداد که به مهمترین مآخذ تاریخی و ادبی دسترسی داشته باشد. صادق رضازاده شفق دربارهٔ سعید نفیسی مینویسد:
«من در تمام مدت شناسایی او حیران کار و کوشش او بودم. میتوانم بگویم که در همه عمر مردی در کتابدوستی و مطالعه و فراواننویسی و کنجکاوی ادبی مانند او ندیدم… در عین فراواننویسی تندنویس هم بود و اگر قلم برمیداشت، مدتی نگذشته مقالهای وافی و مطالبی کافی به رشته تحریر میکشید… در هر صورت اینگونه ثمربخشی حیرتآور از نفیسی عجب نیست و در این کار هیچیک از نویسندگان و مؤلفان زمان ما به پایه او نمیرسد و باید او را از حیث تعداد آثار با امثال یاقوت حموی یا ابوعلی سینا یا غزالی، و از متأخرین با مؤلف ناسخالتواریخ مقایسه کرد… تندنویسی او خود استعداد نادری بود که من در همه عمر بر او ثانی ندیدم. قلم در لای انگشتان باریک او ساز سیال و سیار و منبع فیاضی بود که ایست نداشت و اگر آغاز به نوشتن میکرد ساعتی نمیگذشت که ستونها و صحیفههایی مشحون از عبارات شایان و فارسی استوار روان روی میز تحریر پخش میگشت و شخص آنچه را که سحر قلم عنوان دادهاند، به چشم میدید.»
وی از بنیانگذاران مکتب نثر دانشگاهی است؛ که از جمله ویژگی این نثر پیراستگی عبارات در لفظ و معنا بوده، بهطوریکه نویسنده میکوشید، اندیشههای خود را چنان ساده بیان کند که عبارات او از هر گونه پیچیدگی دور مانده و ضمن دوری کردن از عناصر ادبی، از استحکام دستوری بهره بگیرد.[۱۰][۱۱] مئیرعزری در بخش بیست و یکم از جلد اول کتاب «یادنامه» پس از شرح کامل دیدار سعید نفیسی بهعنوان یکی از اولین ایرانیانی که اسرائیل دیدن کرد، مینویسد: «... نفیسی از خانوادههای سرشناس ایرانی بوده که بهگفتهای ریشه یهودی داشتهاند، برادرش پزشک ویژه شاه بود… درخواستم را به دیدار از اسرائیل بهآسانی و با خوشرویی پذیرفت… بازدید پربار نفیسی از اسرائیل گوشههای گوناگونی را دربر گرفت… نفیسی در این سفر با رئیسجمهور اسرائیل نیز دیدار نمود… از اینکه به خاک پاک گام نهاده سرخوش بود و میگفت: ما بهدنبال بزرگان جهان مانند نیاکان ملت یهود؛ داود، سلیمان، مسیح و همه خوبان آفرینش به این سرزمین پا نهادهایم. نکتههای پاکی در هر گوشه از این خاک بی تا به چشم میخورد. شاید از همین روست هر که به این سرزمین آمده، خواسته از بند تن برهد و از چارچوبهای وابستگی آزاد گردد… در نوشتهای اسرائیل را سرزمین تورات و خانه پاک یهود خواند، ریشه پیروزیها و پیشرفتهای نوین مردم اسرائیل را جوشیده از همان چشمه نامید… (کتاب یادنامه، بخش ۲۱، جلد ۱).
به گفتهٔ عبدالحسین زرین کوب، نفیسی شخصیتی چند بعدی داشت: مورخ، محقق، ادیب، منتقد، نویسنده، مترجم، زبانشناس، روزنامهنگار.
همسرش پریمرز نفیسی میگوید:
«نفیسی واقعاً عاشق کتاب بود. او مصرف مفید و به جای پول را فقط در خریدن کتاب میدانست؛ بهطوریکه ضروریترین احتیاجات شخصی خود را در این راه صرف میکرد. میگویند در مدرسه شاگرد زیاد منظمی نبود، ولی هوش و حافظهاش عالی بود. مطالعه را از همان اوایل جوانی دوست داشت. عقیده داشت کتاب باید چاپ شود و به دست مردم برسد. کتاب را نباید حبس کرد و جلوی پیشرفت فکری مردم را گرفت. باید وسیله بهدست مردم داد تا هر کس هر قدر مایل است، مطالعه کند، و روشنبین و روشنفکر شود و این مسئله را یک قدم اساسی برای پیشرفت جامعه و به خصوص جوانان میدانست. هیچ وقت با هیچ ناشری درگرفتن حق تألیف سخت نمیگرفت. سعید نفیسی در جمعآوری کتاب حریص بود، هر نوع کتاب و نوشته و مجله، مربوط یا نامربوط به رشتههای تخصصی خود جمع میکرد. حدود پنجاه سال از دوران زندگی را صرف این کار کرد. شاید بهترین مجموعه کتابهای روسی دربارهٔ ایران از آنِ او باشد. او توانسته بود بهمناسبتِ مسافرتهای متعددی که به شوروی رفته بود، در طول چهل سال آخر زندگیاش اکثر آثار روسی دربارهٔ ایران را گردآوری کند. نفیسی مردی بود پاکدل و خوشرو. وقتی از کسی میرنجید، رودرروی از او گِله میکرد. اگر چه در نویسندگی بیپروا بود و گاه نوشتههایش موجب رنجش دوستان میگردید، چون نیتی پاک داشت، خیلی زود با دوستانِ آزرده، صفا میکرد. تند برمیآشفت و تندتر از آن آرام میگرفت. نفیسی صاحب صفات برجستهای بود که مجموع آنها کمتر در فردی یافت میشد.»
عبدالحسین حائری در شرح ماجرای سرقت کتابهای نفیس از کتابخانه مجلس شورای ملی میگوید:
«حدود یک سال پس از این ماجرا، شبی در منزل امام جمعه زنجان با یکی از شخصیتهای مجلس که با رئیس مجلس آشنایی داشت، برخورد کردم و ایشان از من دعوت کرد که به کتابخانه مجلس بروم، من هم قبول کردم و مدتی در آنجا مشغول تدریس شدم و چند نفر از اعضای کتابخانه در کلاس درس حضور پیدا کردند.[۱۲]
در این ایام گزارش کرده بودند که چندین کتاب از کتابخانه به سرقت رفتهاست و از اتهامها چنین برمیآمد که گویا این کار توسط آقای سعید نفیسی انجام شده بود.[۱۳]
این امر موجب گردید تا دادسرای وقت، قسمت کتابهای خطی را مهر و موم کند و به هیچکس اجازه ندهد، به کتابها دست بزند. تا آن زمان مسئولین وقت هیچ اعتمادی به نفیسی نداشتند، از این رو به من پیشنهاد کردند که مسئولیت معرفی نسخههای خطی را بر عهده بگیرم و آن را انجام دهم و به این ترتیب مهر و مومها را برداشتند و با من قراردادی بستند که در ازای هر کتابی که معرفی میکنم پنج تومان بگیرم.»[۱۴]
حائری با اشاره به شیوه سرقت ۷۸ کتاب از کتابخانه توسط سعید نفیسی مینویسد:
«چنانکه اشاره شد هیچکس حق ورود به مخزن را نداشت، و حتی کارکنان داخلی هم نمیتوانستند با کیف و چمدان به آنجا وارد شوند. اما در مورد آقای نفیسی یک استثنا وجود داشت، یعنی ایشان به راحتی با چمدان به داخل مخزن رفت و آمد میکرد. در آن زمان یک نفر کتابدار متعهد و متدین در اینجا کار میکرد که وقتی من به اینجا آمدم، ایشان هنوز مشغول کار بود. یک روز این شخص متوجه شد بعضی از کتابها در جاهایی بریدگی و پارهشدگی دارد و برخی جلدها با خود کتاب منطبق نیست، به این جهت موضوع را به رئیس کتابخانه گزارش میدهد.[۱۵]
بعد از طی تشریفات قانونی، مأمورین به خانه ایشان میروند و حدود ۷۸ کتاب را که ایشان مخفیانه از کتابخانه خارج کرده بود، مییابند و به کتابخانه عودت میدهند.[۱۶]
تقریباً تمام کتابهایی را که آقای نفیسی به خانه برده بود، از آثار منحصر به فرد و متون کهن فارسی بود.
نحوهٔ عملکرد ایشان هم اینطور بوده که وقتی کتابی را به خانه میبرد، جلد آن را عوض میکرد و درون آن کتاب دیگری را تعبیه میکرد و دوباره آن را به جای اولش بازمیگرداند.»[۱۷][۱۸]
، Bibilographie des principaux travaucx europeenne sur Avicenne.1953.
مجلات
مقالات نفیسی بسیار متعددو متفرق و در زمینههای متنوع است و از سال ۱۲۹۰ در جراید و مجلات ایران دیده شدهاست. گردآورده مقالات نفیسی در سه جلد با عنوان مقالات نفیسی، به کوشش مسعود عرفانیان و از سوی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار در سال ۱۳۹۷ به چاپ رسید.
در این باب مراجعه شود به مقاله «کتابخانه سعید نفیسی و نسخههای خطی او» مندرج در «یادنامه سعید نفیسی» چاپ دانشکده ادبیات و علوم انسانی در دانشگاه تهران (تهران، ۱۳۵۱) در این مقاله یکصد و شصت اثر به خط او که چاپ نشده مورد معرفی قرار گرفتهاست.
نفیسی در سالهای آخر عمر، وقتی متوجه شد که دستگاه دولتی حاضر به تحمل او نیست تصمیم به مهاجرت گرفت. او آپارتمانی در پاریس تهیه کرد و در آنجا با استفاده از گنجینهٔ ارزشمند کتابهای خطی یا چاپی فارسی که در کتابخانه ملی فرانسه وجود دارد، فعالیتهای ادبی خود را ادامه دهد.
پیش از مهاجرت دانشگاه او را بازنشسته کرده بود و حتی به عنوان خرید خدمت حاضر نبود از او استفاده کند. مجلههایی مانند مجله ادبی سخن و مجله یغما که مقالههای او را چاپ میکردند، حاضر به پرداخت مبلغی در قبال آن نبودند. او با مؤسسات بزرگ ادبی آن زمان مانند بنیاد شاهنامه و بنیاد فرهنگ ایران نیز همکاری نداشت. ناشران خصوصی نیز نمیتوانستند در برابر تصحیح کتابهایی مانند تاریخ بیهقی و دیوان خواجوی کرمانی حقالتألیف قابل توجهی به او بپردازند. سپید و سیاه هم که چندین سال از نوشتههای نفیسی استفاده میکرد نیز روزهای سختی را میگذراند.
در سال ۱۳۴۵ نفیسی شروع به فروش کتابهایش کرد. او قصد داشت آپارتمان کوچکی در نزدیکی کتابخانه ملی پاریس تهیه کند اما در آبان ماه همان سال و در هفتاد و یک سالگی درگذشت. پس از درگذشت او برایش در تهران تشییع جنازهای رسمی ترتیب داده شد و پیکر او از مسجد سپهسالار تا آرامگاه او تشییع شد.[۲۰][۲۱]
سعید نفیسی از بیماری آسم رنج میبرد و سالهای آخر عمر را در پاریس بهسر برد. زمانی که برای شرکت در نخستین کنگرهٔ ایرانشناسان به تهران آمدهبود در ۲۳ آبان ۱۳۴۵ در تهران درگذشت. وی را در تهران در کنار قبر پدرش و در بقعهای به نام آرامگاه سرقبر آقا (پایینتر از چهارراه مولوی) دفن کردند.[۲۲][۲۳]
|پیوند بایگانی=
و |archive-url=
دادهشده است (کمک); بیش از یک پارامتر |تاریخ بایگانی=
و |archive-date=
دادهشده است (کمک)