تروریسم |
---|
شورشگری (انگلیسی: Insurgency) طغیان علیه قدرت حاکم است (مثلاً شورش علیه قدرت حاکم که توسط سازمان ملل بهرسمیت شناخته شدهاست) زمانی که افراد در یک شورش شرکت میکنند به عنوان متخاصم شناخته نمیشوند.[۱] شورش میتواند جنگ با نیروهای ضد شورش باشد و همچنین ممکن است که با اقدامات حفاظت از جمعیت مورد مخالف قرار گیرد و انواع مختلف اقدامات سیاسی و اقتصادی با هدف تضعیف ادعاهای شورشیان توسط رژیم حاکم باشد.[۲] ماهیت شورشگری یک مفهوم مبهم است.
همه شورشگریها شورش نیستند. موارد متعددی از شورشهای غیر خشونتآمیز، با استفاده از ایستادگی مدنی مانند انقلاب مردمی فیلیپین در دهه ۱۹۸۰ که رئیسجمهور مارکوس را از قدرت ساقط کرد و انقلاب ۲۰۱۱ مصر.[۳] جایی که شورش شکل مسلحانه به خود میگیرد، اگر دولت متجاوز در مقابل یک یا چند مقام عالیرتبه دولتی و نیروهای شورشی باشد به آن شورش گفته نمیشود. به عنوان مثال، در خلال جنگهای داخلی آمریکا، ایالات مؤتلفه آمریکا به عنوان یک کشور با رسمیت محدود شناخته نشد بلکه تنها به عنوان یک قدرت متخاصم شناخته شد؛ بنابراین، به کشتیهای جنگی کنفدراسیون همان حقوقی داده شد که سایر کشتیهای جنگی ایالات متحده در بندرهای خارجی از آن برخوردار بودند.[۴][۵][۶]
وقتی استفاده از شورش برای توصیف غیرقانونی بودن جنبشی بکار گرفته میشود، به دلیل نبود مجوز در تطابق با قانون، استفاده از آن خنثی است. بههرحال، هنگامیکه شورش توسط یک دولت یا هر مرجع دیگر تحت تهدید مورد استفاده قرار میگیرد «شورش» اغلب دارای یک معنای ضمنی است که هدف شورش یک هدف نامشروع است درحالیکه آنهایی که قیام کردهاند با مقاماتی مواجه میشوند که خودشان نامشروع میباشند. در آثار نوشته شده سالهای دهه شصت، نقدهای گستردهای حول ایدهها و اقدامات دربارهٔ شورش شروع به شکلگیری نمود؛[۷] آنها هنوز هم در مطالعات اخیر رایج هستند.[۸]
گاهی ممکن است یک یا چند شورش همزمان (چند قطبی) در یک کشوری بوقوع بپیوندد. شورش عراق نمونه ای است که یک دولت رسمی در مقابل چندین گروه شورشی قرار گرفتهاست. دیگر شورشهای تاریخی مانند جنگ داخلی روسیه، نمونههای چند قطبی هستند و نه جنبشهای جدائی طلبی که نمونههای ساده ساختگی شورش برای هر دو طرف محسوب شود.
در خلال جنگ داخلی آنگولا، دو طرف اصلی وجود داشتند: جنبش خلق برای آزادی آنگولا-حزب کار (MPLA) و یونیتا (UNITA). در همان زمان، یک جنبش جدائی طلب دیگری برای استقلال استان کابیندا وجود داشت که توسط اف ال ای سی رهبری میشد. چند قطبی تعریفی از شورش است که در آن شرایط هیچ قدرت حاکمی وجود نداشتهاست، مانند جنگ داخلی سومالی، به خصوص دوره ای از سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۶، گسترش میدهد، جایی که آن را به کشورهای کوچکتر شبه خودمختار تقسیم میکند و در حال جنگ با یکدیگر برای تغییر متحدینشان هستند.
اگر شورش علیه مرجع حاکم (بهرسمیت شناخته شده توسط سازمان ملل متحد) باشد و کسانی که در شورش دخیل هستند به عنوان متخاصم شناخته نمیشوند، این شورش، شورشگری محسوب میشود.[۱] بههرحال، همه شورشگریها شورش نیستند. موارد متعددی از شورشهای غیر خشونتآمیز، با استفاده از مقاومت مدنی هم وجود دارد. به عنوان مثال، در خلال جنگ داخلی آمریکا، ایالات کنفدراسیون آمریکا به عنوان یک کشور مستقل شناخته نشده بود، اما به عنوان یک قدرت متخاصم شناخته شده بود و به همین دلیل، کشتیهای جنگی کنفدراسیون از حقوقی که به کشتیهای جنگی ایالات متحده در بندرهای خارجی داده میشد برخوردار بودند.
هنگامی که شورش ـ به دلیل عدم تطابق با قانون ـ مجاز شناخته نشده و به عنوان توصیف غیرقانونی بودن یک جنبش بکار گرفته میشود استفاده خنثی دارد. بهر صورت شورش توسط یک قدرت حاکم به عنوان یک تهدید نگریسته میشود، «شورش» خیلی اوقات چنین مفهومی در خود دارد که هدف شورشیان نامشروع است.
استفاده از واژه شورش، انگیزه سیاسی کسانی را بهرسمیت میشناسد که در یک شورش مشارکت دارند اما اصطلاح «یاغی گری» به هیچ انگیزه سیاسی دلالت ندارد. اگر هر شورشی حمایت کمی بههمراه داشته باشد (بعنوان مثال، آنهایی که بهدلیل تسلیم شدن همپیمانان خود به مقاومت جهت پایان دادن به منازعات مسلحانه ادامه میدهند)، چنین مقاومتی ممکن است که به عنوان یاغیگری توصیف شود و آنهایی هم که در آن شورش شرکت دارند به عنوان یاغی تلقی میگردند.[۹][۱۰]
تشخیص اینکه یک قیام، شورش است یا یاغی گری، مانند سایر مناطق تحت پوشش قوانین بینالمللی توافق شده جنگ، به دو دلیل، به روشنی مدون نشدهاست. اول اینکه قوانین بینالمللی بهطور سنتی به موضوعاتی که صرفاً امور داخلی حاکمیتها هستند ورود نمیکند، اما تحولات اخیر مانند مسئولیت جهت حفاظت، شروع به تضعیف این دیدگاه سنتی نمودهاست. دوم این که در کنفرانس۱۸۹۹ لاهه، میان قدرتهای بزرگ که فرانک تیرئورز را بعد از دستگیری، به عنوان مبارزان غیرقانونی در معرض اعدام قرار دادند اختلاف نظر وجود داشت. ایالتهای کوچکتر از آنها به عنوان مبارزان قانونی حمایت میکردند.
این اختلاف سبب شد که یک عبارت مصالحه در کنوانسیونهای ۱۸۹۹ و ۱۹۰۷ لاهه که توسط مارتنس کلاوس، دیپلماتی که این بند را پیشنویس کرده بود، شامل میشود.[۱۱]
کنوانسیون سوم ژنو، مانند سایر کنوانسیونهای دیگر ژنو، به درگیری بین کشورها میپردازد و تنها به صورت بیقاعده ای نیروهای نامنظم را مخاطب قرار میدهد:
اعضای سایر شبه نظامیان و اعضای سایر گروههای داوطلب، از جمله جنبشهای مقاومت سازمان یافته، وابسته به یک طرف جنگ که در قلمرو خود یا در خارج از آن عمل میکنند، حتی اگر این قلمرو اشغال شده باشد، میلیشیاها یا گروههای داوطلب شامل جنبشهای مقاومت سازمان یافته باشند، تأمین میباشند …[۱۲]
وزارت دفاع ایالات متحده آمریکا (DOD) آن را اینگونه تعریف میکند: «یک جنبش سازمان یافته با هدف سرنگونی یک حکومت قانونی از طریق براندازی و مبارزه مسلحانه میباشد.»[۱۳] دستور رزمی مبارزه با شورش ایالات متحده[۱۴]
این تعریف، اخلاقیات درگیری یا دیدگاههای مختلف دولت و شورشیان را در نظر نمیگیرد. این بیشتر بر جنبههای عملیاتی انواع اقداماتی که توسط شورشیان و ضد شورشیان اتخاذ میشود، متمرکز شدهاست.
تعریف وزارت دفاع امریکا(DOD) روی خشونت بکار گرفته شده (غیرقانونی)، نسبت به اهداف مشخص (سیاسی، مذهبی یا ایدئولوژیک) متمرکز شدهاست. این توصیفات نمیتواند به بحث نسبیت اخلاقی پاسخ دهد که «کاراکتر تروریستی یک فرد کاراکتر آزادیخواهی فردی دیگر است.» در اصل، مادامیکه خشونت ممکن است طبق قانون جرم، «غیرقانونی» باشد، مخالفت با یک تعریف مناسب از سوی کسانی که قانون را اعمال میکنند، هدف آنان بشمار میرود و ممکن است که در نگاه ناظرین بیطرف، موضوع مثبتی نشان داده شود. ــ مایکل اف موریس