کرواتها تاریخ خود را از مهاجرت اسلاوها به سمت جنوب در سدههای ششم و هفتم میلادی میآغازند که مطالعات انسانشناسی، ژنتیکی و قومشناسی نیز از این فرضیه پشتیبانی میکنند. با این حال، شواهد باستانشناسی و سایر شواهد تاریخی در مورد مهاجرت مهاجران اسلاو، شخصیتِ جمعیتِ بومی در قلمرو امروزی کرواسی و روابط متقابلشان، برداشتهای تاریخی و فرهنگیِ متنوعی را مینمایانند.
پیش از بررسیِ قومزایی کرواتها باید تعریفِ قومیت را از نظر گذراند.[۱] دستهای اجتماعی از مردم که بر اساس تجربیات مشترک اجدادی، اجتماعی، فرهنگی و… با یکدیگر همذاتپنداری میکنند و دوام ویژهای در بلندمدت را مینمایانند، یک قوم نامیده میشود.[۱] در مورد کرواسی، تردیدی وجود ندارد که در اوایل قرون وسطی، گروهی خود را با قومنامِ Hrvati (کرواتها) معرفی میکردهاند و توسط دیگران هم با همین عنوان شناسایی میشدهاند.[۱] این مفهوم قومی، ابعاد سیاسی هم داشت، به گسترش خود ادامه داد، و در قرون وسطی متأخر صراحتاً با ملت یکی شد، هرچند به معنای دقیقِ معاصرِ ملتِ نوین نبود.[۱]
در مورد ملت کرواسی امروزین، چندین مؤلفه یا مراحل بر قومزایی آنان تأثیر گذاشتهاست:
ذکر قومنام کرواتیِ Hrvat برای یک قبیلهٔ خاص پیش از سده نهم، هنوز کاملاً تأیید نشدهاست. طبق نوشتهٔ کنستانتین هفتم در کتابش در سده دهم، گروهی از کرواتها از کرواتهای سفید که در کرواسی سفید زندگی میکردند جدا شدند یا با اراده خودشان واردِ دالماسیا شدند یا توسط امپراتور بیزانس هراکلیوس (۶۱۰–۶۴۱) به آنجا فراخوانده شدند و در آنجا با آوارها جنگیدند و آنان را شکست دادند و در نهایت حکومت خود را سازمان دادند.[۱] بر اساس افسانهای که در این اثر حفظ شدهاست، آنها توسط پنج برادر و دو خواهر رهبری میشدند و پدرشان وپرگا نام داشت.[۱][۳][۳] این در فصلهای ۳۰ و ۳۱ اثر کنستانتین هفتم مستند شدهاست.
منابع تاریخی قدیمی نشانه دقیقی از قومزایی این کرواتهای نخستین ارائه نمیدهند. کنستانتین هفتم، کرواتها را با اسلاوها یکی نمیداند و به تفاوتهای بین آنها هم اشاره نمیکند. جان اسکیلیتز در اثر خود، مادرید اسکیلیتز، کرواتها و صربها را سکا معرفی کرده. نستورِ وقایعنگار در وقایعنگاری نخستینِ خود، کرواتهای سفید را با اسلاوهای غربیِ در امتداد رودخانه ویستولا و سایر کرواتهای عضو اتحادیهٔ قبیلهای اسلاوی شرقی شناسایی کرد. کرونیکل کشیش دوکلیا کرواتها را با گوتهایی که پس از اشغال استان دالماسی توسط پادشاه توتیلا باقی ماندند، شناسایی میکند.[۱] بهطور مشابه، توماس سرداکون در اثر خود به نام Historia Salonitana اشاره میکند که هفت یا هشت قبیله از اشراف، که او آنها را "Lingones" مینامد، از لهستان آمدند و تحت رهبری توتیلا در کرواسی ساکن شدند.[۱]
قومنام کرواتیِ Hrvat، و همچنین پورگا و فرزندانش، غالباً منشأ اسلاوی ندارند اما ساختهٔ ذهن کنستانتین اند.[۴][۳] به همین دلیل، خاستگاه کرواتهای نخستینِ پیش و حینِ ورود به کرواسی امروزی و همچنین قومنامشان برای تاریخنگاران، زبانشناسان و باستانشناسان یک راز بود.[۴] نظریهها اغلب در قالبهای ناعلمی، با مقاصدِ مرامانهٔ سیاسی و فرهنگیِ آن زمان مورد حمایت قرار میگرفتند.[۱] این گونه تفاسیر، آسیبِ فراوانی به برخی نظریهها و جامعهٔ علمیِ راستین وارد کردند.[۱] باید توجهِ جدی داشت که آیا خاستگاهِ قبایلِ کرواسیِ نخستین را میتوان به عنوان خاستگاه ملت کرواسی نیز در نظر گرفت و ادعا کرد که «ملتِ کرواتِ» امروز حاصل ورود قبایل کرواسی و جذبِ سایرِ جمعیتهایِ بومیِ قلمروِ کرواسیِ کنونی هست یا نه.[۵]
نظریه اسلاو که همچنین با عنوان نظریهٔ پاناسلاو هم شناخته میشود، در مورد این ایده که اسلاوها از لهستان به ایلیریکوم آمدهاند، کهنترین ریشهٔ احتمالی تا حداقل قرن دوازدهم میلادی را توضیح میدهد.[۶] با توسعه تاریخنگاری کرواسی در قرن هفدهم، این ایده بهطور واقعبینانه توضیح دادهشد و کرواتها را یکی از گروههای اسلاو در نظر گرفتند که در دوران مهاجرت در سرزمین امروزی خود ساکن شدهاند.[۱] اثر کنستانتین هفتم به ویژه توسط مورخ قرن هفدهم، ایوان لوچیچ [۱] مورد پژوهش قرار گرفت[۶] و او به این نتیجه رسید که کرواتها از کرواسی سفید در آن سوی کوههای کارپات در سرماتیا (لهستان) آمدهاند. که امروزه مورخان با آن موافق هستند.[۱]
در اواخر سده نوزدهم، فرانجو راچی و حلقههای فکری و سیاسیِ حولِ جوسیپ ژوراج استروسمایر، مهمترین تأثیر را بر تاریخنگاری داشتند.[۶] دیدگاه راچی در مورد ورود یکپارچه کرواتها و صربها به «خانه نیمهخالی»[۶] با ادعاهای یوگسلاوییسمِ ایدئولوژیک و پاناسلاویسم مطابقت داشت.[۶] ایدههای راچی بیشتر توسط مورخْ فردو شیشیچ در اثر مهم خود تاریخ کرواتها در عصر حاکمان کروات (۱۹۲۵) توسعه یافت.[۶] این اثر به عنوان سنگ بنای تاریخنگاریهای پسین در نظر گرفته میشود. [۶] با این حال، در یوگسلاوی اول و دوم، نظریه پاناسلاوی به دلیل زمینه سیاسیْ مورد تأکید ویژه قرار گرفت و تنها نظریهٔ رسمیِ پذیرفتهشده توسط رژیم بود[۱][۴][۷] در حالی که نظریههای دیگری که منشأ و مؤلفههای غیراسلاوی را توضیح میدادند نادیده گرفته شدند و پذیرفته نشدند[۴][۷] و حتی طرفدارانشان به دلایل سیاسی تحت تعقیب قرار گرفتند.[۸][۷] نظریه رسمی همچنین برخی از منابع تاریخی مانند گزارش کنستانتین هفتم را نادیده گرفت و در نظر گرفت که کرواتها و صربها همان مردم اسلاو هستند که در یک مهاجرت وارد شدهاند و تمایلی به در نظر گرفتن عناصر خارجی در این کشور ندارند. یکی از مشکلات بنیادین این نظریه، قومنامِ کروات(Hrvat) بود که نمیتوانست از زبان اسلاوی مشتق شده باشد.[۱]
نظریه اسلاو دربارهٔ مهاجرتِ قرن هفتم از Zakarpattia (لهستان کوچک)، نظریه اصلیِ تاریخنگاری و باستانشناسی باقی ماندهاست.[۹] بر اساس تودهشناسی گسترده و مطالعات دیگرِ رادوسلاو کاتیچیچ او نتیجه میگیرد که اسلاویبودنِ کرواتها غیرقابل تردید است و منشأ ایرانیِ این قومیت کمترین احتمال را دارد.[۱۰] دانشمندان دیگری مانند ایوو گلدشتاین[۱۱][۹] و جان ون آنتورپ فاین جونیور[۹] هم با این نتیجهگیری موافق بودند.
پیشینه این نظریه ایرانی که به عنوان نظریه ایرانی-قفقازی هم شناخته میشود، به سال ۱۷۹۷ و پایاننامه دکترای یوسیپ میکوچی بلومنتال میرسد که نتیجه گرفت کرواتها از سارمتیانی سرچشمه گرفتهاند که از مادها در شمال غربی ایران فاصله گرفته بودهاند.[۱۲](پایاننامه بهطور مرموزی در سال ۱۹۱۸ ناپدید شد و تنها یک بررسی کوتاه از آن ماند) در سال ۱۸۵۳ دو لوحِ Tanais کشف شدند.[۱۳] آنها به زبان یونانی نوشته شدهاند و در اواخر سده دوم و اوایل سدهٔ سومِ پس از میلاد در مستعمرهٔ یونانیٍ تانایس، در زمانی که مستعمره توسط سرمتیها احاطه شده بود، نوشته شدهاند. [۱][۴] روی کتیبهٔ بزرگتر، دو عبارتِ پدر مجلس عبادت هُرُثُن(the father of the devotional assembly Horouathon) و پسرِ هُرُثو(son of Horoathu) نوشته شدهاند و بر روی کتیبه کوچکتر هُرُثُس پسر ساندرز، آرکونهای تانایسیان[۱۳](Horoathos, the son of Sandarz, the archons of the Tanaisians) که شبیه قومنامِ معمولِ کروات (Hrvat - Horvat) است، نوشته شدهاست.[۱۳] برخی از پژوهشگران از این الواح تنها برای توضیح ریشهشناسی و نه لزوماً قومزاییِ کرواتها استفاده میکنند. [۱]
نظریهٔ ایرانی در نیمهٔ نخستِ سدهٔ بیستم از سه راهِ در ابتدا مستقلِ تاریخی-فلسفی، تاریخ هنر و تاریخ دین به تاریخِ علمی آمد.[۱۴] پژوهشگران تاریخ هنری مانند لوکا جلیک، یوزف استریگوفسکی و اوگو مونرت د ویلارد[۱۴] و پژوهندگانِ تاریخدان دین چونان یوهان پیسکر، میلان شوفلی و ایوو پیلار از این نظریه پشتیبانی کردند.[۱۴] ارتباط متقابل فرهنگیِ اسلاو-ایرانی توسط قومشناسانِ مدرن مانند ماریجانا گوشیچ (که در آیین لیلیه متوجه تأثیر حوزهٔ پونتیک-قفقاز-ایران شد[۱۵][۱۴]) برانیمیر گوشیچ[۱۴] و باستانشناسانی مانند زدنکو، وینسکی و کسنیا وینسکی-گاسپارینی هم مورد توجه قرار گرفته.[۱۴] با این حال، تعیین شاخههای فرهنگی و هنریِ ایرانی الاصل، از جمله نشانههای مذهبی، دشوار است.[۴] بیشتر تأثیرات ساسانی (۲۲۴–۶۵۱ پس از میلاد) است که در مناطق استپی احساس میشود.[۴]
اولین پژوهشگری که نام الواح را با قومیت کرواتی مرتبط کرد، آ. لپوگودین در سال ۱۹۰۲ بود.[۱][۴] نخستین کسی که چنین تزی را در نظر گرفت کنستانتین یوزف جیریچک در سال ۱۹۱۱ بود.[۱۴] ۱۰ سال بعد، آل. سوبولفسکی نخستین نظریهٔ سامانمند در مورد ریشه ایرانی کرواتها را ارائه کرد که تا امروز در چهارچوبِ پایهاش تغییر نکردهاست.[۱۴] در همان سال، مستقلاً فران راموش، با اشاره به تفسیر ایرانیِ نامِ هُرُتُس توسط ماکس واسمر، به این نتیجه رسید که کرواتهای نخستین یکی از قبایل سرمتی بودهاد که در طول مهاجرت بزرگ در امتداد کارپاتها(گالیسیا) تا رودخانههای ویستولا و البه پیشروی کردند.[۱۴][۱۴][۱۶] این نظریه، نهاییتر و با جزئیات بیشتر توسط لیودمیل هاوپتمن از آکادمیک اسلوونیایی در سال ۱۹۳۵ ارائه شد: آلانهای ایرانی در رودخانه دن، سرزمینهای اولیه سرماتی خود را رها کردند و به میان اسلاوها به سرزمینهای بایر شمال کارپات رسیدند و در آنجا به تدریج اسلاوی شدند.[۱۴] در آنجا به دولت قبیلهایِ آنتس تعلق داشتند تا اینکه در سال ۵۶۰، آنتسها توسط آوارها مورد حمله قرار گرفتند و سرانجام در سال ۶۰۲، همین آوارها این شهر را از بین بردند.[۱۴] این تز متعاقباً توسط فرانسیس دوورنیک، جورج ورنادسکی، رومن یاکوبسون، تادئوس سولیمیرسکی و اولگ تروباچوف حمایت شد.[۱۴] اوملیان پریتساک کرواتهای نخستین را طایفهای با منشأ آلان-ایرانی میدانست که در دوران «آواریان» نقش اجتماعیِ مرزنشین-بازرگان داشتند[۱۴] در حالی که ر. کاتچیج باور داشت که شواهد کافی وجود ندارند که نشان بدهند کرواتهای غیراسلاو به عنوان طبقهای نخبه بر اسلاوها که تحت حکومت آوارها بودند حکومت کردهباشند.[۱۷]
نامهای شخصی موجود در لوحهای تانایس بهعنوان نمونهٔ اولیه از یک قومنام ویژه از یک قبیله سرمتی در نظر گرفته میشوند که این افراد از آن تبار بودهاند[۱][۱۸] و همچنین امروزه بهطور کلی پذیرفته شدهاست که واژهٔ «کروات» ریشهٔ ایرانی دارد و میتواند در الواح تانایس ردیابی شود.[۱۸][۱۹] با این حال، ریشهشناسی به تنهایی شاهدی قوی و کافی نیست. [۱] این نظریه بیشتر با تخریب حکومت قبیلهای آنتس توسط آوارها در سال ۶۰۲ توضیح داده میشود، و اینکه مهاجرت کرواتهای نخستین و جنگ متعاقب آن با آوارها در دالماسی (در زمان سلطنت هراکلیوس ۶۱۰–۶۴۱) میتواند به عنوان ادامهای از جنگ بین آنتس و آوارها محسوب شود.[۱] اینکه کرواتهای نخستین جهتهای اصلی را با رنگها مشخص میکردند از این رو به کرواتهای سفید و کرواسی سفید (غربی) و کرواسی سرخ (جنوب) تقسیم شدند[۱] بهطور کلی، بقایای سنت گسترده مردم استپی را نشان میدهد.[۵] ترکیب نامتجانس افسانه کرواسی که در آن بهطور غیرمعمول از دو رهبر زن نام برده شدهاست با آنچه یافتههای باستانشناسی مبنی بر وجود «زنان جنگجو» معروف به آمازونها در بین سرمتیها و سکاها میگویند، همسو است.[۱] به این ترتیب، تروباچوف کوشید تا این قومنام را ریشهیابی بکند و نشان بدهد که ریشهٔ این قومنام در صفتِ *xar-va(n)t(به معنای زنانه) است که از ریشهٔ نمونه سرمتی آن یعنی *sar-ma(n)t حاصل میشود که این هم ریشه در پسوندِ هندوایرانیِ -ma(n)t/wa(n)t و واژهٔ هندوایرانی و هندوآریایی *sar-(به معنای همسر) دارد که در هندوایرانی، *har میگیرد.[۱۸]
تعبیر دیگری توسط محقق Jevgenij Paščenko ارائه شدهاست. او معتقد بود که کرواتها گروهی ناهمگون از مردمانی هستند که به فرهنگ چرنیاخوف تعلق دارند: یک ترکیب فرهنگی چندقومیِ عمدتاً اسلاو و سرمتی اما همچنین تاثیرپذیرفته از گوتها، گتهها و داسها.[۲۰] یک رابطه متقابل بین زبان و فرهنگ اسلاوی و ایرانی در حال رخ دادن بوده که مثلاً در نامشناسی دیده میشود.[۲۰] پس با گروهی ناهمگون طرفیم با دین و اسطورههای باستانیِ ایرانیالاصل یا تأثیرپذیرفته از آن که خدای خورشیدی هورس را میپرستیدند و شاید قومنامشان را هم از خدایشان گرفتهاند.[۲۰]
یکی دیگر از تزهای رادیکالترِ ایرانی را استیپان کریزین ساکاچ ارائه کرد. اگرچه در مورد برخی موضوعاتْ بینشهای سودمندی ارائه کرد اما کوشید تا از قومنام کرواتی به منطقه آراچوسیا (هاراوایتی، هاراواتیش) و مردم آن (هاراهُواتیا) در زمان امپراتوری هخامنشی (۵۵۰–۳۳۰ قبل از میلاد) برسد.[۲۱][۱][۵] به وجود شباهت احتمالی، ریشهشناسیِ او نادرست است.[۵] بسیاری، طرفدار این تز بودند و تلاش بیشتری برای توسعه آن داشتند اما استدلالهایش ناواقعی، دور از ذهن، غیر علمی و با احساسات ضداسلاوی تلقی شدند.[۱۷][۱][۱۴][۵]
از نظر انسانشناسی، اندازهگیریهای جمجمهسنجیِ انجامشده بر روی جمعیتِ کرواسیِ معاصرِ شهرِ زاگرب نشان دادند که این شهر عمدتاً دارای نوع سر دولیکوسفالیک و نوع صورت مزوپروسوپیک و بهطور ویژهتر مزوسفالی و لپتوپروسوپیا است که در دالماسیِ جنوبی غالب است و همچنین کوتاهسر اند که در کرواسی مرکزی شایع است.[۲۲]
بر اساس مطالعاتِ جمجمهسنجیِ سالهای ۱۹۹۸–۲۰۰۴ توسط ماریو شلاوس در سایتهای باستانشناسی اروپای مرکزی قرون وسطی، درحالی که چهار محوطه دالماسی و دو سایت بوسنیایی با سایتهای لهستانی خوشهبندی شدهاند، دو سایت کرواسی (آوارو-اسلاو) در گروه مجارستانی غربی دستهبندی شدهاند. مقایسه با سایتهای سکایی-سرمتی، شباهت قابلتوجهی را در ریختشناسی جمجمه نشان نداد و از نظریهٔ آوارها هم حمایت نکرد. نتایج نشان میدهند که هسته دولت اولیه کروات در دالماسی از اصل و نسب اسلاو بودهاست که از منطقهای در لهستان، احتمالاً در مسیر مستقیمِ نیترا (اسلواکی) و زالاسابار (مجارستان) به نین وارد شده و به تدریج در ناحیه گسترش یافتهاست.[۲۳][۲۴][۲۵][۲۶]
مطالعات سال ۲۰۱۵ در مورد بقایای اسکلت قرون وسطایی در شوپوت (قرن ۱۴–۱۵) و استروویچا (قرن ۹) نشان دادند که آنها با سایر سایتهای دالماسی و همچنین سایتهای لهستانی از یک خوشه اند، و به این نتیجه رسیدند که همهٔ سایتهای ساحلی آدریاتیک شرقی در جمجمه، ریختشناسی، و بنابراین، به احتمال زیاد در ساختار زیستی-ژنی مشابهت دارند.[۲۷] طبق مطالعه «آکادمی ملی علمی اوکراین» در سال ۲۰۱۵، اجساد قرون وسطایی در Zelenche در استان ترنوپیل و در منطقهٔ هالیچ در غربِ اوکراین دارای نشانههای قابل توجهی هستند چون از سایتهای قبایل اسلاوی اولیهٔ وولینیایی و تیوِرتسی و درِوْلیانز متفاوت اند و با جمعیتهای دورِ متعددِ قرونوسطاییِ غربی و جنوبیِ اسلاوی (چکها، اسلاوهای لوزاسی، موراویاییها و کرواتها) شباهت دارند. این مُسَلَّم(fact) میتواند ریشهٔ مشترک ایشان را گواهی دهد.[۲۸]
دادههای مردمشناسی و جمجمهسنجی با منابع تاریخی از جمله تزی که میگوید «بخشی از کرواتهای دالماسی جدا شده و بر پانونیا و ایلیریکوم حکومت کردند» و همچنین سایر یافتههای باستانشناسی که نشان میدهند کرواتهای اولیه در ابتدا در پانونیای سفلی ساکن نبودهاند، همبستگی دارند. و اینکه این جدایی، بیشتر سیاسی و حکومتی بوده تا اینکه به منشأ قومی مربوط بوده باشد.[۲۹] برخی دیگر هم استدلال میکنند که قبرستان بیجلوبردو و ووکوار را به سختی میتوان شواهدی از جمعیت اسلاوهای پیشاکرواسی در شمال کرواسی در نظر گرفت و آنها بیشتر نمایندهٔ جمعیتی هستند که در طول قرن دهم از مجارها جدا شدهاند.[۲۶]
از لحاظ ژنتیک و بر اساس مطالعاتی که بر فامتنِ Y انجام شده، اکثرِ مردانِ کروات(۷۵٪) به هاپلوگروههای I(۳۸٪-۴۸٪) و R1a(۲۲٪-۲۵٪) و R1b(۸٪-۹٪) تعلق دارند و اقلیتی از آنان(۲۵٪) در هاپلوگروههای E(۱۰٪) و J(۷٪-۱۰٪) و G(۲٪-۴٪) و H(۰/۳٪-۱/۸٪) و N(<۱٪) میگنجند.[۳۰][۳۱]
{{cite news}}
: Unknown parameter |trans_title=
ignored (|trans-title=
suggested) (help)
{{cite news}}
: Unknown parameter |trans_title=
ignored (|trans-title=
suggested) (help)
{{citation}}
: Unknown parameter |trans_title=
ignored (|trans-title=
suggested) (help)
<ref>
نامعتبر؛ نام «Roncevic93» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.).
{{citation}}
: Unknown parameter |trans_title=
ignored (|trans-title=
suggested) (help)
{{citation}}
: Unknown parameter |trans_title=
ignored (|trans-title=
suggested) (help)
Ukratko, car je rekao ili da se dio Hrvata odselio iz Dalmacije i, naselivši se u Panoniji i Iliriku, zavladao ondje ili da su Hrvati / član hrvatske elite preuzeli vlast u tim područjima, a da doseobe nije bilo. Odgovor nude arheološko-antropološka istraživanja. Kraniometrijske analize provedene na kosturnim ostacima iz grobišta od jadranskog priobalja do duboko u unutrašnjost upućuju na zaključak da su se populacije koje se smatraju starohrvatskima postupno širile u zaleđe sve do južne Panonije tek u vrijeme od 10. do 13. stoljeća.26 Dalmatinskohrvatske populacije jasno se razlikuju od kasnijih kontinentalnih populacija iz Vukovara i Bijelog Brda, dok populacije s lokaliteta Gomjenica kod Prijedora, koji je na temelju arheološke građe svrstan u bjelobrdski kulturni kompleks, ulaze već u skupinu dalmatinsko-hrvatskih populacija.27 Polagan prodor hrvatskog utjecaja prema sjeveru dodatno potkrepljuju i nalazi nakita iz tog vremena,28 koji svjedoče o neposrednijim vezama između dalmatinsko-hrvatskog i južnopanonsko-slavenskog kulturnog kruga. Izneseni nalazi navode na zaključak da se Hrvati nisu uopće naselili u južnoj Panoniji tijekom izvorne seobe sa sjevera na jug, iako je moguće da su pojedine manje skupine zaostale na tom području utopivši se naposljetku u premoćnoj množini ostalih doseljenih slavenskih populacija. Širenje starohrvatskih populacija s juga na sjever pripada vremenu od 10. stoljeća nadalje i povezano je s izmijenjenim političkim prilikama, jačanjem i širenjem rane hrvatske države. Na temelju svega ovoga mnogo je vjerojatnije da etnonim "Hrvati" i doseoba skrivaju činjenicu o prijenosu političke vlasti, što znači da je car političko vrhovništvo poistovjetio s etničkom nazočnošću. Točno takav pristup je primijenio pretvarajući Zahumljane, Travunjane i Neretljane u Srbe (DAI, c. 33, 8-9, 34, 4-7, 36, 5-7).