این نوشتار دربردارنده فهرستی از کسانی است که اندیشههای آنها بخشی از ایدئولوژی نازیها شدند. اندیشهها، نوشتهها و سخنرانیهای این اندیشمندان شامل یهودستیزی، اصلاح نژاد، بهداشت نژادی، مفهوم نژاد برتر و سیاست لبنسراوم میشود. این فهرست شامل کسانی نیز میشود که اندیشههایشان در نازیسم گنجانده شده باشد، حتی اگر در دوران نازیها زندگی نکرده باشند.
آلفرد بیوملر (۱۸۶۸–۱۹۶۸)، فیلسوف آلمانی در آلمان نازی. وی مفسر برجسته فلسفه فریدریش نیچه در جهت مشروعیت بخشیدن به نازیسم بود. توماس مان با مطالعه آثار بیوملر راجع به نیچه در اوایل دهه ۱۹۳۰، قسمتهایی از آنها را «پیشگویی هیتلر» توصیف کردهاست.[۱]
مارتین هایدگر (۱۹۷۶–۱۸۸۹)، فیلسوف آلمانی که از نظر سیاسی با ناسیونال سوسیالیسم درگیر بود. ارتباط مارتین هایدگر و نازیسم همچنان مورد مناقشه است. اما وی یکی از اعضای حزب نازی بود، و سه هفته پس از گماشته شدن به ریاست دانشگاه فرایبورگ، در اول ماه مه ۱۹۳۳ به حزب پیوست. هایدگر یک سال بعد، در آوریل ۱۹۳۴ کنارهگیری کرد، اما تا پایان جنگ جهانی دوم عضو حزب نازی باقی ماند. نخستین اقدام وی به عنوان رئیس دانشگاه از میان بردن تمام ساختارهای دموکراتیک، از جمله ساختارهایی بود که وی را به عنوان رئیس انتخاب کرده بودند. در دانشگاه وی کتابسوزی شکل گرفت، اگرچه او با موفقیت جلوی برخی از آنها را گرفت. همچنین، خشونت دانشجویی نیز در دانشگاه فرایبورگ وجود داشت.[۳] اگرچه پس از جنگ او به خاطر ارتباط یا وابستگی به نازیسم نه عذرخواهی کرد و نه ابراز پشیمانی، اما در خلوت او آن ارتباطات را «بزرگترین حماقت زندگی خود» خواند (به آلمانی: «die größte Dummheit seines Lebens").[۴]
کارل هاوسهفر (۱۸۴۶–۱۸۶۹) ژنرال، پروفسور، جغرافیدان و سیاستمدار آلمانی. اندیشههای هاوسهفر معروف به ژئوپلیتیک (Geopolitiks) به یکی از دانشجویانش، رودولف هس، منتقل شدند، و سپس بر شکلگیری استراتژیهای توسعهطلبانه آدولف هیتلر تأثیر گذاشتند.
کارل اشمیت (۱۱ ژوئیه ۱۸۸۸–۷ آوریل ۱۹۸۵) حقوقدان، فیلسوف، نظریهپرداز سیاسی و استاد حقوق. اشمیت در ۱ مه ۱۹۳۳ به حزب نازی پیوست.[۷] وی نظریههای خود را به شکل بنیانی ایدئولوژیک از دیکتاتوری نازی، و توجیهی از دولت «پیشوا» با توجه به فلسفه حقوقی، به ویژه از طریق مفهوم auctoritas، ارائه داد. با این وجود، در دسامبر ۱۹۳۶، نشریه Das schwarze Korps منتشره توسط اساس اشمیت را با استناد به گفتههای پیشینش که وی در آن از نظریههای نژادی نازیها انتقاد میکرد به فرصتطلبی، متفکر دولت هگلی بودن و در اساس کاتولیک بودن متهم کرد و ضدیهودی بودن او را صرفاً تظاهر خواند. پس از آن، اشمیت از سمت خود به عنوان «Reichsfachgruppenleiter» (رئیس گروه حرفهای رایش) کنارهگیری کرد، اگرچه پست خود را به عنوان استاد در برلین حفظ کرد. اگرچه بازجویها از اشمیت در سال ۱۹۳۷ نیز ادامه یافت، اما هرمان گورینگ جلوی انتقامگیریهای بیشتر را گرفت.[۸][۹] در ۱۹۴۵، اشمیت توسط نیروهای آمریکایی دستگیر و یک سال بعد آزاد شد. اشمیت هر بار فرصت ابراز پشیمانی از همکاری با نازیها را رد میکرد و این باعث شد که از درس دادن در دانشگاه منع شود.
هانس گونتر (۱۸۹۱–۱۹۶۸)، پژوهشگر اصلاح نژاد و روانشناس در جمهوری وایمار و آلمان نازی، که با عنوان «Rassenpapst» (پاپ پژوهشهای نژادی) شناخته میشد. او از اعضای حزب نازی بود و تأثیر عمده ای در اندیشه نژادپرستانه حزب نازی داشت.[۱۰]
آلفرد پلوتس (۱۸۶۰–۱۹۴۰)، پزشک آلمانی، زیستشناس و متخصص اصلاح نژاد که مفهوم بهداشت نژادی را در آلمان معرفی کرد. وی عضوی از حزب نازی بود.[۱۱] برادرش ارنست رودین، که خود نیز یک نازی متعهد بود، در سال ۱۹۳۸ او را به عنوان مردی ستایش کرد که «با خدمات شایسته خود به ایجاد ایدئولوژی نازی ما کمک کردهاست.»[۱۲]
یوهانس اشتارک (۱۸۷۴–۱۹۵۷) برنده جایزه نوبل و نظریهپرداز جنبش فیزیک آریایی.
ارنست برگمان (۱۸۸۱–۱۹۴۵)، فیلسوف آلمانی که در کار خود با عنوان Die 25 Thesen der Deutschreligion (بیست و پنج نکته از دین آلمانی)، معتقد بود که عهد عتیق و بخشهایی از عهد جدیدِ کتاب مقدس نادرست هستند. او ادعا کرد که عیسی یهودی نبوده، از نژاد آریایی بوده، و آدولف هیتلر مسیحای جدید است.[۱۳]
لودویگ مولر (۱۹۴۵–۱۸۸۳)، یک الهیدان و رهبر کلیسا بود که نقش مهمی در تلاش حزب نازی برای جهتدهی به پروتستانیسم، عمدتاً در کلیساهای لوتری آلمان، به سوی بنیانهای آریایی و به دور از خاستگاههای یهودی داشت. او سهم عمده ای در گلایچشالتونگ نازیها است؛ طرحی برای یکپارچه کردن کلیساهای پروتستان پیشتر مستقل در «کلیسای نظم نوین» و بخشی از تاریخ طولانیتر تلاش برای متحد کردن کلیساها تحت یک کلیسای انجیلی آلمانی بود.[۱۴]
برخی نخبگان و نویسندگان پیش از دوران نازی بودند، اما نوشتههای آنها در شکلگیری ایدئولوژی نازی نقش داشتند:
مادام بلاواتسکی (۱۸۳۱–۱۸۹۱)، بنیانگذار حکمت الهی و انجمن تئوسوفی. گیدو فون لیست برخی از نظریههای نژادی بلاواتسکی را مطالعه کرد و آنها را با ملیگرایی درآمیخت تا جنبش معنوی آریوسوفی را بنیان نهد، و پیشدرآمدی بر نازیسم ایجاد کند. آریوسوفی بر نمایش جنبههای روشنفکرانهٔ فرگشت نژادی تأکید داشت. انجمن تول یکی از چندین گروه معنوی آلمانی بود که برای تبلیغ برتری نژاد آریایی از آریوسوفی بهره میگرفتند. این ارتباط مستقیمی میان نظریههای نژادی معنوی و ایدئولوژی نژادی هیتلر و حزب در حال ظهور نازی فراهم میکرد.[۱۶]
هیوستون استیوارت چمبرلین (۱۸۵۵–۱۹۲۷) نویسنده انگلیسی کتابهای فلسفه سیاسی و علوم طبیعی. کتاب دو جلدی وی Die Grundlagen des Neunzehnten Jahrhunderts (بنیادهای سده نوزدهم) (۱۸۹۹) به دفترچه راهنمای فلسفه نژادی نازیها از جمله مفهوم نژاد برتر تبدیل شد.[۱۸]
ژولیوس ایوولا (۱۹۷۸–۱۸۹۸)، فیلسوف «فاشیست افراطی» که علاقه به ادیان معنوی و شرقی داشت.[۱۹]
برنهارد فورستر (۱۸۴۳–۱۸۸۹)، معلم ضدیهودی آلمانی که دربارهٔ مسئله یهود کتاب نوشت، و در آن یهودیان را به عنوان «انگلی بر بدنه آلمان» توصیف کرد.[۲۰]
هانس فرایر (۱۸۶۹–۱۹۶۹)، جامعهشناس آلمانی که خواهان انقلابی ضد لیبرال، ضد ماتریالیستی، ضد مارکسیستی (Revolution von rechts یا «انقلاب از سوی راست») بود که بر برتری پیوندهای آلی و جامعه (گماینشافت، Gemeinschaft) بر ریزسازی جامعه صنعتی (گزلشافت، Gesellschaft) تأکید داشته باشد.
آرتور دو گوبینو (۱۸۱۶–۱۸۸۲) اشرافزاده و رماننویس فرانسوی بود که در کتاب خود مقالهای در باب نابرابری نژادهای انسانی (۱۸۵۳–۱۸۵۵) به بسط نظریه ای نژادگرایانه با محوریت برتری نژاد آریایی پرداخت. اگرچه این کتاب یهودستیزی را محکوم میکند و یهودیان را با اصطلاحات مثبتی توصیف میکند، اما نازیها به دلیل آنکه کتاب اختلاط نژادی را ناپسند قلمداد میکرد و یهودیان را «بیگانه» میخواند بدان استناد میکردند.[۲۱] دی گوبینو به عنوان پدر جمعیتشناسی نژادی مدرن شناخته میشود.[۲۲]
مدیسون گرنت (۱۸۶۵–۱۹۳۷)، وکیل آمریکایی، که عمدتاً به خاطر کارهای خود به عنوان متخصص اصلاح نژاد و محافظت از طبیعت شناخته شدهاست. به عنوان یک متخصص اصلاح نژاد، گرنت مسئول یکی از پرخوانندهترین آثار نژادگرایی علمی بود و در تهیه قوانین شدید محدودیت مهاجرتی و ضد اختلاط نژادی در ایالات متحده نقش فعالی داشت.[۲۳][۲۴]
پل دو لاگارد (۱۸۹۱–۱۸۲۷) پژوهشگر کتاب مقدس و خاورشناس اهل آلمان بود. کتاب دویچه شریفتن او (۱۸۷۸–۱۸۸۱) به یک متن اصلی ملیگرایانه تبدیل شد.[۲۵]
گیدو کارل انتان لیست (۱۸۱۸–۱۹۱۹)، مفهوم وی در باب انکار مسیحیت و بازگشت به پاگانیسم اروپاییان باستان، هوادارانی در میان حزب نازی پیدا کرد. او آریوسوفی، به عنوان پیشدرآمدی بر نازیسم، را ایجاد کرد.
مارتین لوتر (۱۴۴۶–۱۵۴۶)، متکلم آلمانی که در سال ۱۵۴۳ کتاب درباره یهودیان و دروغهای آنان را نوشت.[۲۶] وی استدلال کرد که یهودیان «فرزندان شیطان» هستند.[۲۷] وی نوشت که کنیسه «عروسی به فحشا کشیده شده … فاحشهای اصلاحناپذیر و هرزهای شیطانی» بود.[۲۸] و یهودیان پر از «مدفوع شیطان هستند … که همانند خوک در آن غلط میخورند.»[۲۹] او هوادار آتش زدن کنیسهها، نابودی کتابهای دعای یهودیان، منع تبلیغ ربیها، توقیف اموال و پولهای یهودیان، و نابود کردن خانههای آنها بود، و نیز اطمینان از اینکه این «کرمهای مسموم سمی» ناچار به ترک خانههایشان «برای همیشه» شوند.[۳۰] همچنین به نظر میرسد که وی فتوای قتل آنها را نیز صادر کرده بود،[۳۱] و نوشت: «ما مقصر هستیم اگر آنها را نکشیم».[۳۲]
فردریش نیچه (۱۸۴۴–۱۹۰۰)، فیلسوف آلمانی که مفهوم ابرانسان را گسترش داد.[۳۳] ایدههای رژیم نازی دربارهٔ ابرمرد آلمانی همانند اندیشههای نیچه بودند.[۳۴] اگرچه هیتلر از نیچه نقل قول کرده و از وی بعنوان یکی از «بزرگان» جوامع یاد کردهاست، برخی تاریخدانان بر این باورند که هیتلر احتمالاً هرگز نیچه را نخواندهاست، یا اگر هم خواندهاست، خواندنی عمیق نبودهاست.[۳۵][۳۶][۳۷][۳۸]
↑Hannah Arendt/Martin Heidegger - E Ettinger - Yale University Press - 1995 - شابک۰−۳۰۰−۰۷۲۵۴−۶[۱]
↑Quoted by Heinrich Wiegand Petzet, Auf einen Stern zugehen. Begegnungen und Gespräche mit Martin Heidegger 1929-1976, 1983 p. 43, and also by Frédéric de Towarnicki, A la rencontre de Heidegger. Souvenirs d'un messager de la Forêt-Noire, Gallimard-Arcades p. 125
↑Max Weinreich. Hitler's professors: the part of scholarship in Germany's crimes against the Jewish people. Yiddish Scientific Institute-YIVO, 1946. Pp. 18.
↑"Die Tüchtigkeit unserer Rasse und der Schutz der Schwachen", 1893, p. 141, 142. cited by Massimo Ferari Zumbini: The roots of evil. Gründerjahre des Antisemitismus: Von der Bismarckzeit zu Hitler, Vittorio Klostermann, Frankfurt a. M. 2003, شابک۳−۴۶۵−۰۳۲۲۲−۵, p.406
↑Ernst Ruedin: "Honor of Prof. Dr. Alfred Ploetz", in ARGB, Bd 32 / S.473-474, 1938, p.474
↑McNab, Chris (2009). The Third Reich. Amber Books Ltd. , p. 182
↑Kenneth Barnes, "Nazism, Liberalism and Christianity", University Press of Kentucky, Kentucky 1991.
↑Aaron Gillette. Racial Theories in Fascist Italy. London Routledge 2002.
↑Friedrich Nietzsche - Antisemit oder Judenfreund? - T Hanke - 2003 - GRIN Verlag [۳]
↑Arnold Horrex Rowbotham, The literary works of Count de Gobineau, (1929), p. 102
↑Essai sur l'inégalité des races humaines - A de Gobineau, H Juin - 1940 - uqac.ca."Archived copy"(PDF). Archived from the original on October 30, 2005. Retrieved 2013-08-18.{{cite web}}: نگهداری یادکرد:ربات:وضعیت نامعلوم پیوند اصلی (link) نگهداری یادکرد:عنوان آرشیو به جای عنوان (link)
↑The New Race Consciousness: Race, Nation, and Empire in American Culture, 1910-1925 – Matthew Pratt – Journal of Word History – Volume 10, Number, Fall 1999, pp. 307–352.[۴]
↑Stern, Fritz The Politics of Cultural Despair: a study in the Rise of the Germanic Ideology, 1961 (see Chapter I, "Paul de Lagarde and a Germanic Religion").
↑Michael, Robert. Holy Hatred: Christianity, Antisemitism, and the Holocaust. New York: Palgrave Macmillan, 2006, p. 110.
↑Michael, Robert. Holy Hatred: Christianity, Antisemitism, and the Holocaust. New York: Palgrave Macmillan, 2006, p. 112.
↑Obermann, Heiko. Luthers Werke. Erlangen 1854, 32:282, 298, in Grisar, Hartmann. Luther. St. Louis 1915, 4:286 and 5:406, cited in Michael, Robert. Holy Hatred: Christianity, Antisemitism, and the Holocaust. New York: Palgrave Macmillan, 2006, p. 113.
↑Luther, Martin. "On the Jews and Their Lies", Luthers Werke. 47:268-271.
↑Michael, Robert. "Luther, Luther Scholars, and the Jews", Encounter, 46 (Autumn 1985) No.4:343.
↑Luther, Martin. On the Jews and Their Lies, cited in Michael, Robert. "Luther, Luther Scholars, and the Jews", Encounter 46 (Autumn 1985) No. 4:343-344.
↑The Nietzsche Legacy in Germany: 1890-1990 - SE Aschheim - 1992 - University of California Press - شابک۰۵۲۰۰۸۵۵۵۸[۵]
↑Weaver Santaniello, Nietzsche, God, and the Jews,SUNY Press, 1994, p 41: "Hitler probably never read a word of Nietzsche".
↑Berel Lang, Post-Holocaust: Interpretation, Misinterpretation, and the Claims of History, Indiana University Press, 2005, p 162: "Arguably, Hitler himself never read a word of Nietzsche; certainly, if he did read him, it was not extensively".
↑(Golomb 1997، ص. 9): "To be sure, it is almost certain that Hitler either never read Nietzsche directly or read very little."
↑Andrew C. Janos, East Central Europe in the Modern World,Stanford University Press, 2002, p 184: "By all indications, Hitler never read Nietzsche. Neither Mein Kampf nor Hitler's Table Talk (Tischgesprache) mentions his name. Nietzschean ideas reached him through the filter of Alfred Rosenberg's Myth of the Twentieth Century, and...through what was coffeehouse Quatsch in Vienna and Munich. This at least is the impression he gives in his published conversations with Dietrich Eckart."