نویسنده(ها) | ژیل دلوز |
---|---|
عنوان اصلی | Logique du sens |
برگرداننده(ها) | مارک لستر، چارلز استیوال |
کشور | فرانسه |
زبان | فرانسوی |
مجموعه | دیدگاههای اروپایی |
موضوع(ها) | فلسفه زبان |
انتشار |
|
گونه رسانه | چاپ (جلد گالینگور و شومیز) |
شمار صفحات | ۳۹۲ (نسخه فرانسوی) ۳۹۳ (نسخه انتشارات دانشگاه کلمبیا) |
شابک | شابک ۹۷۸−۰−۲۳۱−۰۵۹۸۳−۱ |
منطق حس (به انگلیسی: The Logic of Sense) کتاب ژیل دلوز فیلسوف فرانسوی است که در سال ۱۹۶۹ منتشر شد. نسخه انگلیسی آن توسط مارک لستر و چارلز استیوال ترجمه و توسط کنستانتین وی. بونداس ویرایش شد.[۱]
درک دلوزی از مزخرفات بر این باور است که یک «سویه سطحی» از مزخرفات وجود دارد که دل مشغولیهای معصومانه و کودکانهای را با تضادها ایجاد میکند، و فضای درونی مزخرفات که با تضادهای قوی و خشونتآمیز سر و کار دارد. بر اساس هستیشناسی دلوز در کتاب «تفاوت و تکرار» در سال ۱۹۶۸، حس را فقط میتوان بهعنوان مجموعهای ثابت از همبستگیها و تداعیها درک کرد. مزخرفات، بهویژه از طریق ادبیاتی که او تحلیل میکند، ذاتاً از تعریف شدن اجتناب میکند و تنها میتواند بهعنوان «آنچه معنا ندارد»، اما «مخالف فقدان حس» دیده شود.
این کتاب به معرفی فلسفه دلوز از رخداد و شدن و همچنین ظهور سطح ماندگاری و بدن بدون اندام، مفاهیم اسطورهای زمان (کرونوس و آیون)، ساختار بازیها و تحلیلهای متنی آثار لوئیس کارول، سنکا، پیر کلوسوفسکی، میشل تورنیه، آنتونین آرتو، اف. اسکات فیتزجرالد، ملانی کلاین، فریدریش نیچه، استفان مالارمه، مالکوم لوری، امیل زولا و زیگموند فرویدمیپردازد.
میشل فوکو نوشت که منطق حس را «باید جسورانهترین و گستاخانهترین رسالههای متافیزیکی خواند – به این شرط که بهجای تقبیح متافیزیک بهعنوان غفلت از هستی، آن را مجبور کنیم از فراهستی صحبت کند».[۲] کریستوفر نوریس معتقد است که منطق حس، مانند تفاوت و تکرار (۱۹۶۸)، به ارائه یک بیانیه برنامهریزی در مقیاس کامل از دلوز پسافلسفی، ضد سیستماتیک، فوق نامگرا یا قاطعانه «غیر» نزدیک میشود.[۳]
فیزیکدانان آلن سوکال و ژان بریکمونت در چرندیات پستمدرن (۱۹۹۷) مینویسند که منطق حس، سبک کارهایی را که بعدها دلوز با همکاری فلیکس گاتاری نوشت، پیشبینی میکند، و مانند آنها شامل قطعاتی است که در آن دلوز از اصطلاحات علمی فنی سوء استفاده میکند.[۴] جوسوها رامی، منطق حس را بهعنوان «پایدارترین بازتاب اخلاقی» دلوز توصیف میکند.[۵] تیموتی لوری استدلال میکند که دلوز «حس» را در یک مسئله پیچیده ارائه میکند، و یک مسئله را نمیتوان بر اساس حقیقت و خطا ارزیابی کرد، و هرگز از طریق یک راهحل منفرد آن را به پایان نمیرساند.[۶]