این مقاله نیازمند ویکیسازی است. لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوهنامه، محتوای آن را بهبود بخشید. |
ارسطو در فصل سیزدهم فن شعر، آن هم به هنگام بحث از انواع دگرگونی و بهترین نوع آن، که برانگیزندة ترس و ترحم باشد، به هامارتیا نیز اشاره میکند. پرسش ارسطو این است که مناسبترین شخصیتی که از این دگرگونی رنج میبرد و به خوبی احساسات تراژیک ما را برمیانگیزد کیست. او به روال معمول رسالة خود در جواب روش سلبی در پیش میگیرد؛ یعنی نخست از این بحث میکند که کدام شخصیتها نامناسب است و آنگاه به بحث از مناسبترین شخصیت میپردازد. ارسطو تحلیل خود را نخست با این بحث آغاز میکند که:
زمانی هامارتیا را عموماً نقص اخلاقی قلمداد میکردند و «خطای تراژیک» مدتی مدید به کلیشه مشهور نقد ادبی بدل شده بود. نقد نئوکلاسیک هامارتیا را با مفهوم عدالت شعری یا مکافات درخور پیوند داد و آندره داسیه آن را به سه نوع تقسیم کرد:
جنایت ادیپ از نوع اول و تا اندازهای مبتنی بر نوع دوم است، جنایت توئستس، که با زن برادر خود روابط عاشقانه برقرار کرد، از نوع دوم است و جنایت اورستس از نوع سوم.
داسیه اشتباه کرئون (پادشاه تب) را ناشی از آن میداند که وی گمان میکرد اودیپوس در جنایات خود بیگناهاست، زیرا پدرش را از سر جهل کشت. امروزه ما حق را به کرنی میدهیم و تلاش زیاد منتقدانی از قبیل داسیه را عبث مییابیم که میکوشند برای مثالهای ارسطو (اودیپوس و تیستس) به هر قیمت شده گناه یا جنایتی بیابند و آن را به نحوی با عدالت شعری توجیه کنند.
در بوطیقا- منصور ابراهیمی-باشگاه اندیشه-ویراست اول- بهار ۱۳۸۶