گئورگ امین Gevorg Emin | |
---|---|
مجسمه گئورگ امین در پارک عشاق ایروان | |
زاده | ۳۰ سپتامبر ۱۹۱۹ آشتاراک، اولین جمهوری ارمنستان |
درگذشته | ۱۱ ژوئن ۱۹۹۸ (۷۸ سال) ایروان، ارمنستان |
پیشه | شاعر، مقالهنویس و مترجم |
ملیت | ![]() |
سبک(های) نوشتاری | واقعگرایی سوسیالیستی |
جوایز مهم | ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() |
همسر(ها) | دختر واهان دریان (درگذشت) آرمنوهی هامپاریان |
فرزند(ان) | سه پسر |
امضا | |
![]() |
گارلن مُرادیان (به ارمنی: Կարլեն Մուրադյան)، متخلص به گِئورگ اِمین (ارمنی: Գևորգ Էմին زاده ۳۰ سپتامبر ۱۹۱۹ - درگذشته ۱۱ ژوئن ۱۹۹۸) یک شاعر، مقالهنویس و مترجم اهل ارمنستان بود.
گئورگ امین در ۳۰ سپتامبر ۱۹۱۹ در شهر آشتاراک در اولین جمهوری ارمنستان زاده شدهاست. در سال ۱۹۴۰ از دانشگاه پلیتکنیک ارمنستان فارغالتحصیل شدهاست.
هنگام جنگ جهانی دوم در ارتش ارمنستان، علیه آلمان نازی به فعالیت پرداخت. در سالهای ۵۰–۱۹۴۹ در «انستیتوی ادبیات مسکو» و در سالهای ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۶ دورههای عالی ادبیات را در کلاسهای ویژه انجمن نویسندگان مسکو گذراند. از سال ۱۹۵۱م با هفته نامه ادبی معتبر مسکو «لیتراتور نایاگازتا» به همکاری پرداخت. در سالهای ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۲م ماهنامه ادبی «لیتراتور نایا ارمنیا» را سردبیری کرد و از سال ۱۹۷۳م به بعد در انستیتوی هنر آکادمی علوم ارمنستان به عنوان کارشناس ارشد به کار پرداخت.
گورگ امین در سالهای ۱۹۵۱ و ۱۹۷۶ برنده جایزه استالین شد.
چشمهای تو؟ | چشمان من به فریادهای شاد سعادت زِ ژرفناهاشان را دیدند | |
دستهای تو؟ | با نوازشها شان دستان من همه گمکردهها را بازجستند و دگر باره آفرینندگی کردند | |
قلب دیوانه تو؟ | با تپشهایش به معجزهای قلب من سترد هر چه سنگدلی بود و پلیدی بود | |
متبرک باد چشمانت متبرک باد چشمانت | متبرک باد قلب تو! |
دریای دیوانهٔ بی خواب را به من بدهید | ساحل و بندر از آن شما | |
در زندگانیه کوتاه پُر توفانم | آسایش و بخت به چه کار میآید | |
جستجو را پایانی نیست، نازنینم | آنچه را که میطلبی در هیچ ساحلی نخواهی جست | |
ساحل و بندر از آن شما | دریای آبیه دیوانه زِ آن من |
دیری شکنجه دادیم یکدیگر را ما به یک زندگانیه پروانهای | دیوانه وار سوی نور شتابیدیم، اما… | |
به شیشه برخوردیم، به شیشه برخوردیم، | به شیشه برخوردیم و به نور عشق نرسیدیم هرگز | |
و غرقه در ظلمتها یکدیگر را گم کردیم… | ... اینک دوباره به هم رسیدهایم با اشتیاق رؤیای دیرین | |
باز آن نور شعلهور عشق است | باز آن دلتنگیهای شکنجه گر | |
باز آن پروانههای دیوانه و سوزان از عشق اسیران همان آتش… | اما، افسوس گرد پرهایمان دیگر ریختهاست |